📕قصه پاییز
✍ نویسنده و قصه گو:
🎤تینا اسمعیل زاده
به نام ایزد دانا
می خواهم در مورد پاییز متنی بنویسم.
سومین فصل سال پاییز است
پاییز فصلی است قبل از زمستان
پاییز همه درختان شروع به ریزش برگهای خود میکنند؛ مثل اینکه موهای درخت میریزد. تازه! درختان در پاییز موهایشان را رنگ میکنند؛ رنگهایی مثل قرمز،زرد،ونارنجی.به نظرمن باید این مو رنگ کردن درختان معنی هم داشته باشد من میگویم، قرمز یعنی( گرما دارد میرود باید آماده سرما باشیم)!! ما وقتی میخواهیم بخوابیم اکثرمان لباس خواب میپوشیم این مرحله ،مرحله آماده شدن برای خواب نام دارد. پس باید بدانیم درختان هم آماده خواب میشوند.اما اما اما ما گفتیم وقتی لباسمان را در میآوریم دوباره لباس میپوشیم، اما درختان عزیز وقتی لباسشان را در میآورند یعنی وقتی برگ اونها میریزد دیگر تابعد از زمستان لباس نمی پوشند !
وقتی میبینم درختان آماده خواب میشوند یا میتوان گفت فصل پاییز که آمد با خود میگوییم حتماً دیگر درختان ثمرهای ندارند؛ اما وقتی با خود تعامل میکنیم متوجه میشویم در فصل پاییز میوههایی مثل انار،انگور،به، پرتقال،نارنگی،لیمو شیرین و ..... خیلی از میوههای دیگردرا ین فصل داخل مغازهها دیده میشود. حالا باز هم میتوان گفت فصل پاییز ثمره ندارد؟؟ پس این همه میوههای آبدار خوشمزه از کجا آمده است؟
باید از خدای مهربان بابت این فصل زیبا که حتی موقع آماده شدن برای خواب زمستانیاش به فکر ما شکموها است؛ تشکر کنیم و شکر خدا را همیشه هر وقت به جا بیاوریم
خدایا شکرت بابت این فصل زیبا که به ما عطا نمودی .