« صهیون » چون عرصه ی سیمرغ تو رانیست به جولان/ شو دور تو ای خرمگس معرکه الآن هر روزه نمودی تو جنایت به فلسطین/ کشتی تو که هر کودک و هر پیر مسلمان چون کشتن این نسل برایت شده یک اصل/ رحمی تو نکردی به زنان یا به جوانان امروز فراتر شده این پا زگلیمت/ باید ‌ بشود پای تو هم قطع زجولان این حمله به کنسولگریمان که‌ نمودی/ سر حلقه ی محوت شده گردی تو پشیمان تا فرصت رفتن همه از دست ندادید/ خود رفته که آخر شده با زور گریزان تا کی تو توانی به جهان ظلم نمایی؟/ با امر ز رهبر ، برسد عمر تو پایان زود آمدنت ما همه را شاد نماید/ ای آنکه امیدی تو به مظلوم و یتیمان بشتاب که این عمر به ما زود شود سر/ ترسم که بمیرم و نبینم مه دوران بر لوح دلم جمله ی نابی زده رب نقش/ «تا یاد خدایی همه سختی شود آسان»