🔹 در جلد اول مکیال المکارم تشرفی را این چنین روایت می‌کند: 🔸«شبی در خواب دیدم (علیه‌السّلام) به همراه یکی از پیامبران بنی اسرائیل به خانه‌ای که در آن ساکن هستم، وارد شدند و به اتاق من که رو به قبله است تشریف آورده، و به بنده فرمودند که مصائب مولای شهیدمان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) را بخوانم. 🔅(من هم) امر مطاعش را امتثال کردم و آن حضرت روبه‌روی من به حالت استماع نشست. چون ذکر مصیبت را به پایان بردم، ابتدا به طرف کربلا به زیارت سید الشهداء (علیه‌السّلام) پرداختم و آنگاه به سمت طوس، زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) را خواندم و سرانجام رو به سوی حضرتش زیارت مولایم حضرت حجت (علیه‌السّلام) را به جا آوردم. 💠 چون زیارت‌ها را به پایان رسانیدم و آن حضرت خواستند که تشریف ببرند، آن پیامبر بنی اسرائیل ـ که همراه ایشان بود ـ از سوی آن جناب وجهی را به من داد که مبلغ آن را ندانستم و بعد از نظر من پنهان شدند. ▪️فردای آن شب، یکی از علمای بزرگوار را دیدار کردم و او به من مبلغ قابل توجهی داد که همچون باران بهاری پربرکت بود. پس با خود گفتم: «این تاویل خوابی است که پیشتر دیدم.» پس از این خواب، آن‌قدر برکت‌های باطنی و علوم کامل پنهانی و معارف ایمانی و الطاف ربانی به من عنایت شد که زبان خامه از بیان آن ناتوان است.