🍀🍀🍀بهار در بهار🍀🍀🍀
خاطراتی از عملیات فتح المبین
🔷دوم فروردین ۱۳۶۱
راوی :علیرضا اسلامی فر
🔷قسمت چهارم
👈 ملاقات با شهید ردانی پور بعد از مجروحیت شدید
در یکی از روزهای نبرد عملیات.فتح المبین ، اطلاع یافتم که آقا مصطفی ردانی پور "یکی از فرماندهان مخلص تیپ ۱۴ مقدس امام حسین(ع)" در خط مقدم نبرد مجروح و حاضر به انتقال به پشت جبهه نگردیده و در کانکسی درنزدیک اورژانس تیپ واقع در متطقه تی شکن بستری می باشد ، خیلی علاقه مند بودم که به دیدار این فرمانده دلاور بروم. خصوصاً دوست داشتم عکس العمل ایشان را نسبت به حضورم در عملیات ، علیرغم ممانعت شدید ایشان مشاهده نمایم!
لذا با اجازه مسئولین مربوطه به داخل کانکسی که شهید ردانی پور بستری بود رفتم ، در آنجا دلاوری را مشاهده نموده که با بدنی مجروح و خون آلود در حالی که یکی از دست ها وقسمتهایی از پیکرش آماج تیرها و ترکش های نیروهای بعثی شده بود، آرام و مطمئن آرمیده بود، دقیقا بیاد دارم بخاطر عمق جراحات ، مقداری خون لخته شده در زیر کمرشان جمع شده بود، نیمه بیدار بود ، سلام کردم و ایشان نیز با آن لهجه زیبای اصفهانی همیشگی اش جوابم را داد وبلافاصله با نگاه معناداری گفت: مگر قرار نشد شما به اصفهان بازگردی، پس اینجا چه می کنید؟ من هم در جواب چگونگی حضورم در منطقه دالپری را قبل از عملیات با همان هلیکوپتر حامل ایشان ، توضیح دادم ! اینجا بود که لبخند ملیحی بر لبان شهید نقش بست و گفت پس آخرش کار خودت را کردی!
در این اثنا بود صدای اذان ظهر پخش شد، شهید ردانی پور در همان حالی که بر روی تخت خوابیده بود با کمک من نماز ظهر و عصر خود را اقامه نمود
نکتهای که در این ملاقات به وضوح مشاهده نمودم روحیه بسیار عالی و وصف ناپذیر شهید مصطفی ردانی پور بود که توصیف آن مقدور نیست
لازم به توضیح است در همین عملیات برادر کوچکتر آقا مصطفی به درجهی رفیع شهادت نایل آمد و خودش نیز درحالی که بخاطر مجروحیت شدید ، دستش در گچ بود ، برای شرکت در عملیات بعدی (بیتالمقدس) به جبهه شتافت. پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت، که چند یگان رزمی سپاه را اداره میکرد، به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی ـ اعم از ارتش و سپاهی ـ را از اینکه یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهدهدار است و با لباس روحانی وارد جلسات نظامی میشود و به طرح و توجیه نقشهها میپردازد را برمیانگیخت.
او در عملیات محرم، والفجر ۱ و والفجر ۲ شرکت داشت و تا لحظهی شهادت هرگز جبهه را ترک نکرد و فرمان امام عظیمالشأن (ره) را در هر حال بر هر چیزی مقدم میدانست.
ایشان در کمتر از ۳ سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد، که این مهم، ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل این شهید عزیز بود.
او که تا این مدت همسری اختیار نکرده بود، در اجرای سنت پیامبر گرامی اسلام (ص) پیمان زندگی مشترک خود را با همسر یکی از شهدای بزرگوار، پس از تشرف به محضر امام امت (ره) منعقد کرد و سه روز پس از ازدواج، به جبهه بازگشت.
دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش این روحانی عارف و فرماندهی شجاع در عملیات والفجر ۲ به نقطهی اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد. بدینسان در تاریخ ۱۵/۵/۶۲ بر پروندهی افتخارآفرین دنیوی یکی دیگر از سربازان سلحشور سپاه امام زمان (عج)، با شکوهی هر چه تمامتر، مهر تأیید نهاده شد و جسم پاکش در منطقهی حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح باعظمتش به معراج پرکشید؛ گرچه تا این تاریخ نیز ایشان در زمرهی شهدای مفقودالجسد است. وی که بارها در جبهههای نبرد مجروح گردیده بود و اغلب تا سرحد شهادت نیز پیش رفته بود، در حقیقت شهید زندهای بود که همواره به دنبال شهادت، عاشقانه تلاش میکرد.
این جمله از اولین وصیتنامهاش برای شاگردان و رهروانش به یادگار ماند: «عمامهی من کفن من است.»
طوبی له و حسن مآب
🌴🌴🌴🌴🌴
گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6
موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران)
http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343