🌹یا شهید 🌹
🌷 به احمد گفتم: فکر کنم عملیات پیش رو آبی باشد.
خندید و گفت: پس خدا را شکر تشنه شهید نمی شیم!
اما لحظه ای بعد گفت: اما کاش عملیات در دشت یا در کوه باشد، چون شهادت با لب تشنه چیز دیگری است.بعد جمله ای ذکر مصیبت خواند که حال و هوای همه عوض شد.
🌷آموزش ها تمام شد و عصر 3/10/1365 برای رفتن به خط عملیات کربلای 4 حرکت کردیم. پشت تویوتا نشسته بودیم، در تیررس دشمن بودیم و ماشین به سرعت می رفت. سرش را نزدیک گوش من آورد و گفت: عمو میشه یه چیز بگم!
گفتم: نمی شه برا وقتی که رسیدیم پشت خاکریز؟
گفت: نه همین الان.
گفم: بگو!
گفت: اشکال ندارد وصیت من پیش شما باشد، وصیت شما پیش من. این جور هر کدام شهید شد، دیگری وصیتش را می رساند.
گفتم به چشم.
ساعت دوازده همان شب بود که شهید شد.
🌷همیشه می گفت دوست دارم مفقود باشم. 14 سال پیکرش مفقود بود.
روز تشیع، پس از 14 سال، پاکت نامه ای را که احمد به دست من داده بود به برادرش دادم و همان جا باز شد و برای مردم قرائت شد.
🌿🌿🌺🍃🌺🌿🌿
هدیه به شهید احمد عبدالهی صلوات- شهدای فارس
↘
شهید احمد عبدالهی
تولد:1347- روستای قلعه محمد علی- لار- فارس
شهادت:1365/10/4 - شلمچه - کربلای 4
⭐️ستارگان فارس ⭐️