بار دیگر آتش کین شعلهور
بوسه باران کرد مردی مرد را
همچو قاسم سوخت اسماعیل را
تا به ما تحمیل کرد این درد را
درد پر رنج است داغی تلختر
اینکه مهمان بود در ایران ما
خصم، مهمان عزیز از ما گرفت
شرمساری نیش زد بر جان ما
باز هم شب بود و دزدی نیمهشب
بزدلانه باغ را آتش کشید
باغبان اندوهگین گردید و در
کوس خونخواهی مهمانش دمید
مرد میدانها هنیه، مرد رزم
گرچه پاداشش شهادت بودهاست
لیک از یک انتقام بی درنگ
خاطر ما با علی آسودهاست
یاعلی! اینبار هم داغی دگر
همچو داغ قاسمت جانکاهشد
ذوالفقارت را برون کن از نیام
باز اسماعیل ذبح الله شد
«ام البنین بهرامی»
#شعر #هنر
@Esrar3