چندی قبل کانال اخبار سوریه اینطور نوشته بود: اما برای آنکه در جریان تحولات باشید و کلاه سیاست و رسانه‌ها سرتان نرود، باید این نکته را یادآور شوم که مجوز عملیات نظامی علیه مقرهای تروریست‌های تکفیری در دیدار روز سه‌شنبه وزیر خارجه با نخست وزیر موقت پاکستان در حاشیه اجلاس داوود در سوئیس گرفته داده بود. با نگاهی به بیانیه صادر شده توسط وزارت خارجه پاکستان متوجه می‌شوید این بیانیه بسیار آرام و به نوعی برای رفع تکلیف بوده است. همان گونه‌ای که در یکی از مطالب قبلی آورده شد پاکستانی‌ها معمولاً دوست ندارند در مورد عملیات‌های صورت گرفته در کشورشان کار تبلیغاتی و رسانه‌ای صورت بگیرد. یکی از دلایل تیرگی روابط پاکستان و آمریکا اسامه بن لادن سرکرده القاعده در این کشور و سپس کار تبلیغاتی و رسانه سنگین آمریکایی‌ها روی این مسئله بود. به همین دلیل هم با وجود انجام این عملیات نیروهای مسلح کشورمان هیچ بیانیه‌ای در این مورد صادر نکردند و یکی از دلایلی هم که بنده در کانال ابتدا آن را به شکل عجیبی تکذیب کردم همین درک از پشت پرده حوادث است. اما بعد که دیدم خبرگزاری‌های وابسته به سپاه خودشان در حال تایید خبر هستند به نقل از آنها خبر را تایید کردم. __ 🧷بعد از درگیری های پاکستان، تکذیب و شایعه دوباره بالا گرفت. و می بینید که؛ به همین سادگی در پیچ و خم های این پرده ها می شود تکذیب کرد. سردار قاآنی شهید شد، نه! تکذیب شد. ایران نقاطی را در پاکستان هدف قرار داد، نه! تکذیب شد. نه! تأیید شد. پاکستان در تدارک حمله ی گسترده به ایران است، نه! تکذیب شد. نه! ... واقعا خبر برای شما چیست؟ در خبر به دنبال چه هستید که تکذیب همینقدر برایتان آسان و نزدیک و گفتنی‌ست؟ شده زندگی تان را در خبر دنبال کنید؟ شده ایمان تان را، رستگاری تان را، آزادی تان را، راه نفس تان را، آینده تان را، گذشته تان را، نجات تان را، شکست و پیروزی تان را، حتی همین روزمره ای که به حقارت، روزمرگی تکراری‌اش می نامند را در خبر دنبال کنید؟ من نه مطلع و نه خبرنگارم. تمام داستان من از زندگی نیامده شروع می شود. زندگی ای که هر آن با گذشت زمان پی بردم نمیتوان دلخوش به بلند ساختن دیواره های خانه‌ام در جدایی از خانه ی همسایه شد و بی خبر از دیگری در خیال زندگی، زندگی کرد. و سرانجام دریافتم خانه ی من هرگز از خانه ی قرینه در آن سوی کره ی زمین بریده نیست و روزی رنگ خوش زندگی را می بینم که آن خانه دیده باشد و این شاید عمیق ترین رنجی‌ست که در بحبوحه ی جوانی، شیرینی رویاها را به حقیقتی تلخ بدل می کند. حالا که من زنم و دردم، رنجم، مصیبتم؛ کام تلخ صفا و زندگی از دست رفته است، خبرها را ایستاده می خوانم. من به خبر محتاجم و نمی‌دانم آیا کسی هست بداند احتیاج به خبر در ردیف زندگی نداشته، چقدر می تواند حیاتی باشد؟ خوشبختانه پذیرش تلخی خودْ راه است و گاه می توان تا انتهای راه را در چشم بر هم زدنی دید و از آینده ی خویش بازگشت. آینده صدا‌ست. بو ست. شخص است.و هر آن کس که تا انتهای خویش را رفته باشد لاجرم شخص را ملاقات می کند. و آن شخص، آن بو، آن صدا، هر آن چیزی‌ست که من در این فقدان تاریخی صدا می زنم. اینک در این تشویش تکذیب ها از شما مگر یک پاسخ هیچ نمی خواهم؛ با من بگویید «آن مهم تان چیست که تکذیب نشود؟». @Esrar3