´
جامع اضداد بودن امیرالمومنین ع در کلام ابن ابی الحدید...(بخش اول)
👇👇👇
امير مؤمنان از اخلاق متضادّى برخوردار بود كه بسيار شگفت اند و پاره اى از آنها را سيّد رضى يادآور شده است. چون [خوى] غالب در ميان دليران و پا پيشگذاران و حادثه جويان و جرئتداران، آن است كه سنگدل، خونريز، نافرمان و متكبّر باشند و [خوى] غالب در ميان زاهدان، تاركان دنيا و لذّتهاى آن و مشغولان به پند دِهى مردم و بيم دهندگان آنان از معاد و يادآوران مرگ، آن است كه داراى دلى نرم و رقيق، قلبى ضعيف و طبعى سست باشند. و اين، دو حالتِ متضاد است كه در وى گِرد آمده است.
و از جمله شگفتى ها آن كه افراد شجاع و خونريز، غالبا داراى خويى درنده، طبعى ترسناك و غريزه اى وحشى اند و زاهدان و موعظه گران و پند دهان و دنياگريزان، غالبا داراى اخلاق گوشه گيرانه، و چهره اى گرفته اند و از مردم و انس با آنان گريزان اند.
👈و امير مؤمنان، دليرترين و جنگجوترينِ مردم بود و با اين حال، زاهدترين و دورى گزينترينِ مردم از لذّتهاى دنيا و پنددهنده ترين و يادآورترين آنان نسبت به ايّام اللّه و چيزهاى پندآموز و در عبادت، پر تلاشترين و در داد و ستد، پايبندترين آنان به آداب بود.
با همه اينها، در اخلاق، لطيفترينِ مردم و درخشانترين چهره و گشاده روترين و خوشروترين آنان و دورترينِ آنان گوشه نشينى دهشت انگيز يا اخلاق نفرت زا و
پرخاشگرى جدايى انداز و درشتى و سختى اى بود كه موجب تنفّر جان و تيرگى دل مى شود، به گونه اى كه شوخ طبعى را بر وى عيب مى گرفتند و چون جاى هيچ بهانه و طعنى در او نمى ديدند، به اين موضوع، چنگ مى زدند و در دور ساختن مردم از او، بر اين ويژگى متمسّك مى شدند
🔹 به قول شاعر عرب: «بهانه جويى هايى كه ننگ آنها از دامنت به دور است» و اين از شگفتى ها و عجايب ظريف اوست.
👈و از جمله اخلاق شگفت وى اين كه شريفان و آنانى كه از خاندانهاى سيادت و رياست اند، معمولًا اهل خودخواهى، خودشيفتگى، خود بزرگبينى، و خود برترانگارى اند، بويژه اگر بر شرافت خاندان آنان، شرافتهاى ديگرى هم افزوده شود.
👈امير مؤمنان، با آن كه در قلّه و معدن و مركز شرافت قرار داشت و دوست و دشمن در اين ترديد ندارند كه پس از پسرعمويش كه درودهاى خدا بر او باد شريفترينِ مردم از نظر نَسَب بود و افزون بر شرافتِ نَسَب، از جهت هاى بسيارى شرافتهاى زيادى براى وى فراهم آمده بود كه پاره اى از آنها را يادآورى كرديم با اين حال، در فروتنى براى كوچك و بزرگ، فروتنترينِ افراد و نرمخوترينِ آنان، خوش خُلقترين، تكبّر گريزترين و آشناترينِ آنان به حق بود و اين، ويژگى او در هر دو دوره زندگى اش بود، چه در زمان خلافتش و چه زمان پيش از خلافتش.
فرمانروايى، او را دگرگون نساخت و رياست، اخلاق او را تغيير نداد. چه سان رياست، اخلاق او را تغيير دهد كه او همواره رئيس بود؟! و چگونه فرمانروايى، خوى او را دگرگون كند كه او هميشه امير بود و از خلافت، شرافتى را بهره نبُرد و با آن، زينتى براى خود به دست نياورد؟!
👈بلكه او چنان است كه شيخ ابو فرج عبد الرحمن بن على بن جوزى در تاريخ معروف خود (المنتظم) به نقل از ابو عبد اللّه احمد بن حنبل آورده كه: نزد احمد، از خلافت ابو بكر و على عليه السلام سخن به ميان آمد و بسيار گفتگو شد. وى سرش را بلند كرد و گفت: سخن بسيار گفتيد. خلافت، على را زينت نداد؛ بلكه او به خلافت، زينت بخشيد.
🔸مضمون و مفهوم اين سخن، آن است كه ديگران با خلافت، نقص خود را برطرف
كردند؛ ولى در على عليه السلام نقصى وجود نداشت كه با خلافت، آن را رفع كند؛ بلكه خلافت در خودْ نقصى داشت كه با به خلافت رسيدن على عليه السلام، آن نقص برطرف شد.