اگر مائده دانمارکی بود!
ماجرای برنامه تلویزیونی بیراهه که چندی پیش درباره چند جوان و نوجوان رقاص بود که فیلمهای مبتذل خود را در فضای مجازی منتشر میکردند، به جنجالی بزرگ تبدیل شد. در مرکز این جنجال دختری نوجوان به نام مائده هژبری قرار دارد که اشکها و صدای لرزانش، بهانهای برای انواع و اقسام مواضع و اظهارنظرها شده است.
ماجرا وقتی جالبتر و قابل تاملتر میشود که میبینیم ظرف کمتر از 48 ساعت ناگهان قضیه ابعاد جهانی نیز پیدا میکند و این ماجرای حاشیهای در صدر اخبار جهان مینشیند؛ از سیانان و گاردین و تایم گرفته تا واشنگتن پست و نیویورک تایمز و تلگراف و فاکس نیوز و نیوزویک و دهها و بلکه صدها رسانه ریز و درشت دیگر خارجی که همگی با مضمونی تقریباً یکسان و همسو به ماجرا پرداخته و از جمهوری اسلامی چهرهای خشن که به نوجوانان رحم نمیکند به نمایش گذاشتند! دامنه ماجرا چنان وسیع شد که بیبیسی گفت رقص دیگر رقص نیست و نوعی مبارزه سیاسی با رژیم ایران است! آمریکاییها هم که همیشه در میدان حی و حاضرند تا از هر نمدی در ایران کلاهی ببافند اعلام کردند باید صدا و سیما را به این خاطر تحریم و مجازات کرد.
در داخل کشور هم بازار تحلیل و نقد داغ و پر رونق است و هرکس از دریچه خود به ماجرا میپردازد. برخی میگویند اولویت برخورد با مفسدان کلان اقتصادی است و نه دخترکی رقاص، برخی از این برخورد دفاع میکنند و در عین حال کار صدا و سیما را نقد میکنند، عدهای نیز اصل برخورد را زیر سؤال میبرند و میگویند کجای قانون آمده است رقصیدن جرم است و نباید در این موارد سختگیری بیجا کرد و...
در این مجال نگارنده قصد پاسخ دادن به این سؤالات را ندارد که آیا باید برخورد میشد یا نمیشد؟ آیا برنامه صدا و سیما درست بود یا غلط؟ و سؤالاتی از این دست که البته در جای خود مهم هستند و باید به پاسخهای آن اندیشید. مسئله کلیدی و مهم جای دیگری است. واقعیت آن است که ما با یک شبکه عجیب و غریب رسانهای هیولاوار مواجهیم که برایش تفاوتی ندارد کار ما غلط است یا درست، قانونی است یا غیرقانونی، کوچک است یا بزرگ، اصلی است یا فرعی، بامصلحت است یا بیمصلحت و...آن شبکه کار خود را میکند و ماجراها را آنطور که میخواهد و میپسندد، بر اساس اهداف خود برای افکار عمومی روایت میکند.
فقط کافی است در ذهن خود ماجراهای جنجالی پیشین را مرور کنید؛ آشوب در کازرون، برخورد زن مامور پلیس با زن بیحجاب در پارکی در تهران، اسیدپاشی در اصفهان، ماجرای کشف حجاب برخی زنان (موسوم به دختران خیابان انقلاب)، اعدام قاتلی به نام محمد ثلاث و نمونههای بسیار دیگری که ذکر همه آنها امکانپذیر نیست. این شبکه رسانهای که تنها در چارچوب آنچه به آن دیکته شده حرکت میکند، با انواع ترفندهای مؤذیانه، قاتل بیرحمی همچون ثلاث را در جایگاه یک مظلوم مینشاند. در ماجرای جنجالی اخیر و برخورد با چهار فعال مبتذل اینستاگرامی نیز اهمیت چندانی ندارد که حق چیست و با کیست. این شبکه روایت خود را به خورد مردم میدهد و قضیه را به دلخواه خود پیش میبرد.
برای آنکه بیشتر با ابعاد تکاندهنده مأموریت شیطانی این شبکه آشنا شوید اجازه دهید مثالی بیاوریم و مقایسهای کنیم. پلیس دانمارک سال گذشته برای جرمی کمتر از تخلف این چهار جوان ایرانی، 1004 جوان و نوجوان را احضار و برای آنان پرونده تشکیل داد! ماجرا از این قرار بود؛