درویش و پادشاه پادشاهی،‌ درویشی را به زندان انداخت. نیمه شب خواب دید که بی گناه است، پس او را آزاد کرد. پادشاه گفت حاجتی بخواه. درویش گفت وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار می کند تا مرا از بند رها کنی، نامردی است که از دیگری حاجت بخواهم عزیزان این خلوت های رجب را از دست ندهیم ماهستیم وگناهانمان وخداوند مهربان ❇️ 。.。:∞♡*♥♥*♡∞:。.。   @Story_maazhabi 。.。:∞♡*♥♥*♡∞:。.。