🇮🇷『 استوری مذهبی 』🇵🇸
🌟🍁🌟🍁🌟🍁🌟🍁🌟🍁🌟 #شماره_۱۲ 📝درست حرف بزن 🔶در حزب کلاس گذاشته بودند. یکیش را که اسمش ایدئولوژی بود بهشت
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 ۱۳ 🍁💞🍃🍁💞🍃🍁💞🍃🍁💞🍃 هر چی بیشتر فحش بدی... ‼️ از خیابان خلوت و فراخ پارک می‌گذشتم، که در پیاده رو آن طرف خیابان چشمم به دو دختر فوق‌العاده بدحجاب افتاد، نگاهم را از آن‌ها گرفتم و سعی کردم به آن‌ها فکر نکنم، که سروصداهایی توجهم را جلب کرد. وقتی دنبال صدا را گرفتم، دیدم دو جوان با ماشین پژو مزاحم آن دو نفر شده‌اند؛ و هر چه آن دخترها بیشتر بدوبیراه می‌گویند و دشنام می‌دهند، ظاهراً انگیزه‌ی پسرها بیشتر می‌شود و با سماجت و وقاحت بیشتری خواسته‌ی خودشان را تکرار می‌کنند. یکی دو دقیقه این قضیه ادامه داشت تا به قسمت‌های شلوغ‌تر خیابان نزدیک شدند و آن جوان‌ها راهشان را کشیدند و رفتند... خیلی با خودم کلنجار رفتم که بی‌خیال شوم و بروم پی کارم! ولی نهایتاً گفتم توکل به خدا. هر چه شد شد و دل را به دریا زدم... از آن دو دختر فاصله گرفتم، خودم را به آن طرف خیابان رساندم و آمدم جلویشان و از آن‌ها خواستم که چند لحظه وقتشان را بگیرم. ابتدا با توجه به خاطره‌ی بدی که برایشان پیش آمده بود، ممانعت کردند؛ ولی بعد که گفتم می‌خواهم راجع به آن جوان‌ها صحبت کنم، ایستادند تا به حرف هایم گوش دهند... کم سن و سال به‌نظر می‌رسیدند و هنوز غرق در تشویش و اضطراب بودند. گفتم: معمولاً دخترخانم‌ها در هنگام مواجهه با چنین پسرهایی یا دور از جان شما به پاسخ آن‌ها تن می‌دهند، و سوار ماشین می‌شوند که در این صورت آن‌ها به خواسته‌ی خود رسیده‌اند؛ و یا اینکه مثل شما شروع می‌کنند به بد و بیراه گفتن ، که در این صورت هم دقایقی تفریح می‌کنند و بعد به سراغ دیگری می‌روند! فکر کنم بهترین حالت این است که اصلاً به آن‌ها محل نگذارید این طور نیست؟ و هر دوی آن‌ها تایید کردند! بعد ادامه دادم: خب در این صورت باز هم آن‌ها به سراغ دیگری می‌روند و دیگران به سراغ شما، فکر می‌کنید چاره چیست؟! هر دو سکوت کردند. گفتم اگر با پوشش مناسب‌ تری بیایید بیرون همه چیز حل می‌شود. نه؟! 💫 ╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮ @estoory_mazhabi ╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯