.
#حكايت
سبط الشیخ نقل كردند:
یكی از شیوخ عرب كه رئیس یكی از قبیلههای اطراف بغداد بود تصمیم میگیرد برای ازدواج پسرش دختری از بستگانش را خواستگاری نمایند، و رسم آنها چنین بود كه در یك شب مجلس عقد و زفاف را انجام میدادند .
در شب معین وسائل پذیرائی و اطعام و جشن را مهیا نمودند، و مرجع تقلید عرب حاج شیخ مهدی خالصی را هم برای انجام عقد دعوت كردند. سپس عدهای از جوانان به دنبال داماد میروند تا او را با تشریفات مخصوص، برای مجلس عقد بیاورند.
در راه طبق مرسوم تیر هوائی میانداختند، در این بین، جوان سیدی تفنگ پر بدست، تیرش سهوا شلیك میشود و به سینه داماد میخورد و داماد كشته میشود.
سید جوان فرار میكند، جریان را به پدر داماد میگویند، مرحوم شیخ مهدی خالصی، پدر را امر به صبر میكند و میفرماید:
آیا میدانی رسول خدا بر همه ما حق بسیار بزرگی دارد و همه ما نیازمند شفاعت او هستیم، این جوان عمدا چنین نكرد، بلكه به قضا و قدر تیرش به فرزندت رسیده و او از دنیا رفته است، این سید را بخاطر جدش عفو كن و در این مصیبت صبر نما تا خدا اجر صابرین را به تو بدهد!
پدر داماد از اندرزهای شیخ ساكت میشود و فكر میكند و سپس میگوید:
اینهمه میهمان داریم مجلس عیش مبدل به عزا شده برای تكمیل حق پیامبر آن جوان سید را بیاورید و بجای پسرم دختر را برای او عقد نمایید و به حجله ببرید.
شیخ او را تحسین میكند؛ بعد بدنبال سید میروند و میگویند قصد دارند به جای پسر رئیس قبیله دختر را برایت عقد كنند.
او باور نمیكند ، خیال میكند میخواهند به این بهانه او را ببرند و بكشند .
در همان شب شیخ دختر را برای سید جوان قاتل عقد و مجلس تشكیل میدهند ، فردا هم جنازه پسر را دفن میكنند
📒 شهید دست غیب، داستانهای شگفت ص 255
اعتدال 👈
@etedalhamrah
#انتشار، با حذف یا تغییر لینک
#آزاد