. على عليه السلام با سپاهيان اسلام براى سركوبى پيمان شكنان به سوى بصره حركت مى كردند. در نزديكى بصره به محل (ذى قار) رسيدند. در آنجا براى رفع خستگى و آماده سازى سپاه توقف نمودند. عبد الله بن عباس ‍ مى گويد: من در آنجا به حضور امير المومنين على رسيدم ، ديدم (رئيس مسلمانان ، فرمانده كل قوا) با دست خود كفش خودش را وصله مى‌زند. حضرت [احساس كردند كه من تعجب كرده‌ام] سرشان بالا آوردند و فرمود: ابن عباس ! اين كفش چه قدر مى‌ارزد؟ قيمت آن چه قدر است ؟ گفتم : ارزشى ندارد. فرمود: سوگند به خدا! همين كفش بى ارزش از رياست و حكومت شما براى من محبوب تر است . مگر اين كه بتوانم با اين حكومت و رياست حق را زنده كنم و باطل را براندازم . آرى ! ارزش يك حكومت ، بسته به آن است كه در سايه‌اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشى دارد؟ 📗داستانهای بحار الانوار جلد3 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 👇👇 «ایتا»، «تلگرام» و «سروش» ا👈 @etedalhamrah با حذف يا تغيير لينك