.
#حکایت
«گوهرشاد» همسر شاهرخ میرزا، معروف به گوهرشاد آغا و مهدعلیا، از زنان اشرافی خراسان و از سیاستمداران دوره تیموریان است. او زنی بسیار قدرتمند، نیکوکار، ثروتمند، ادب دوست، هنرپرور و خردمند بود كه به منطقهی وسیعی از ایران حکومت میکرد...
«گوهرشاد» به فکر ساختن مسجدی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانهها و زمینهای اطراف حرم را خریداری کرد و ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یک بار جهت سرکشی به ساختمان، به محوطه کار میآمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران میداد.
روزی برای سرکشی ساختمان آمد، باد مختصری وزیدن گرفت، گوشهی روبند «گوهرشاد» به وسیلهی باد کنار رفت و یکی از كارگران چهره او را دید و دلباخته آن زن شد.
[احتمالا نمی دانسته او زنی شوهردار است و يا هیچ قید و بندی برای خود قائل نبوده است]
كارگر فلكزده، جرأت اظهار علاقهاش را نداشت، زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند، عَمَلِه و اظهار عشق به ملکه مملکت!!
به هرحال
دو سه روزی نگذشت که عملهی بیچاره مریض شد او پرستاری جز مادر دردمندش نداشت.
طبیب از علاج او عاجز شده، مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش گریه میکرد...
كارگر بیمار، بعد از مدتی تحمل درد و رنج، چارهای ندید جز اینکه دردش را به مادر اظهار کند و همه چیز را به مادر گفت.
مادر ساده دل و ساده لوح، چند روزی با خود كلنجار رفت ولی «مهر مادری» و «حسن شهرت گوهرشاد خانم» به او جرأت داد و برای رفع این مشکل به گوهرشاد خانم مراجعه کرد و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و با التماس گفت:
اگر کاری نکنی تنها پسرم از دستم میرود.
گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:
چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتی تا گرفتاری را نجات دهم.
آنگاه گفت:
مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو من حاضرم با تو ازدواج کنم، ولی شرطی را باید من رعایت کنم و شرطی را تو باید رعایت کنی.
اما شرطی که من باید رعایت کنم «جدایی از همسرم، شاهرخ میرزا» است.
و شرطی که تو باید مراعات کنی پرداختن مهریّه به من است و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد «فقط برای تقرب به خداوند» نماز بخوانی و به هیچ چیز جز خشنود كردن خدا فكر نكنی تا هركس تو را ببیند، آثار خشنودی خدا را در چهرهات مشاهده نماید و...
مادر به خانه برگشت و تمام ماجرا را با پسر خود در میان گذاشت.
پسر بیمار و رنجور (كه حالا بسیار هم نحیف و ناتوان شده بود) از شدت تعجب مدتی خیره مانده بود و ناگهان به خود آمد و چنان از این خبر شادمان شد که به زودی بر بیماری غلبه كرد و از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق قبول کرد که این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت:
چهل روز که چیزی نیست اگر چند سال هم به من پیشنهاد میشد حاضر به اجرای آن بودم.
فردای همان روز به مادرش گفت:
برو و به گوهرشاد خانم خبر بده كه من از همین امروز به محراب مسجد رفته و چهل شبانه روز با قصد اینكه هیچ چیز جز خشنودی خدا و تقرب به ربالعالمین نخواهم در آنجا نماز هم خواند و امیدوارم خداوند بپذیرد و آنچه گوهرشاد خواسته محقق شود.
به مسجد رفت و با مراقبت شدید بر حفظ قصد «تقرب و جلب توجه خداوند» مشغول نماز شد.
اما هرچه بیشتر به قصدش از نمازها تأكید میكرد، علاقهاش به گوهرشاد، كم و كمتر میشد و لذات جلب توجه خداوند روزبروز بیشتر و بیشتر میگردید و...
پس از چهل شبانه روز، مادر جوان عاشق مجددا به گوهر شاد مراجعه كرد و وعده او عمل فرزندش را یادآوری نمود و..
گوهرشاد خانم، كسی را همراه مادر جوان فرستاد تا از حال او خبر بگیرد.
نماینده گوهرشاد به مسجد محل عبادت جوان كارگر آمد و او به گفت:
من از طرف خانم آمدهام، تا حال شما را جویا شوم
ولی متوجه شد که جوان، هیچ توجهی به او نمیكند.
بعد از مدتی توقف و اصرار براینكه اگر از گوهرشاد چیزی میخواهد بگوید تا به او رسانده و اجابت شود و...
گفت:
به خانم بگویید:
«نه به غیر خدا میاندیشم، نه به غیر خدا علاقه دارم و نه به غیر خدا نیاز دارم»
مادر جوان، با مشاهده این حال فرزندش چنان به وجد آمد كه مدتی طولانی اشك شادی میریخت و با فریاد خدا را شكر میگفت و...
فرستاده گوهر شاد نیز با دلخوری از جوان به كاخ بازگشت و....
آری
آثار زندگی كردن با یاد خدا، خیلیبيش از این چیزهاست
📚 سرود شکفتن، تألیف «لطیف راشدی»، ص ۲۸
📚 عرفان اسلامی، تألیف شیخ حسین انصاریان، ج ۵.
ا❣️❣️❣️❣️❣️❣️
🤲 پروردگارا 🤲
خادمان ملت ایران را عزت بخش
و
تضییع کنندهی هر حقی از این ملت را در دنیا و آخرت خار و ذلیل گردان
💓 اینجا
#نظربدهید👇👇
ا
https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇👇
ا
@etedalhamrah
#انتشار با حذف یا تغییر لینک
#آزاد