.
#حکایت
قبل از خواستگاری امام علی (علیه السلام) از حضرت زهرا علیهاالسلام، خواستگاران زیادی خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ همه فرموده بودند:
امر ازدواج دخترم با خداست.
تا اینکه روزی ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند و سعد بن معاذ انصاری و چند تن دیگر نیز در آنجا حضور داشتند در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام صحبت به میان آمد.
ابوبکر گفت: اشراف قریش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را خواستگاری کردند ولی آن حضرت فرمود: تزویج فاطمه به فرمان خداست. ولی علی (علیه السلام) هنوز به خواستگاری او نرفته، گمان میکنم تنگ دستی او مانع از چنین کاری شده است. آنگاه او به عمر، و سعدبن معاذ گفت:
آیا مایلید باتفاق هم نزد علی (علیه السلام) برویم و در این مورد با وی حرف بزنیم و چنانچه تهی دستی او مانع از این امر باشد به او کمک مالی بکنیم؟
سعد گفت:
خدا توفیقت دهد.
از سلمان نقل شده است كه: آنها از مسجد خارج شده و در جستجوی علی (علیه السلام) به خانه او رفتند ولی او را نیافتند و معلوم شد که آن حضرت در نخلستان مردی از انصار كارگری و با شتر آبکشی میکند.
نزد او رفتند و چون چشم علی (علیه السلام) به آنها افتاد. فرمود:
چه خبر است، چه چیزی شما را وادار کرد که به اینجا بیایید؟
ابوبکر گفت:
ای علی (علیه السلام) اشراف قریش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را خواستگاری کرده اند و او به آنها جواب رد داده و فرموده است کار تزویج فاطمه علیهاالسلام با خداست با اینكه خصلت نیکی نیست که تو در آن بر دیگران برتری نداشته باشی، علت این که شما در این مورد با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت نمی کنید چیست؟ من یقین دارم که خدا و رسولش او را برای تو نگه داشتهاند.
علی (علیه السلام) از شنیدن سخن ابوبکر چشمانش اشک آلود شد فرمود: ای ابابکر مرا به هیجان آوردی و به چیزی که از آن غافل بودم تذکر دادی به خدا سوگند که من به این امر راغب هستم و فقط مشكلالت مالی مانع از انجام این کار است.
ابوبکر گفت:
چنین مگو تمام دنیا و مافیها در نزد خدا و رسولش هیچ ارزشی ندارد. آنگاه علی (علیه السلام) برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شد.
خود حضرت امیر(علیه السلام) ماجرا را چنین نقل فرموده است:
وقتی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا علی! آیا ترا رغبت ازدواج هست؟
عرض کردم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داناتر است، پیش خود فکر کردم که آن حضرت میخواهد یکی از زنان قریش را به من تزویج کند.
روز دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا نزد خود احضار فرمود:
و من نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم وقتی مرا دید با چهره گشاده تبسم فرمود: و من دندانهای او را که از سفیدی می درخشید دیدم آنگاه فرمود:
ای علی بشارت باد ترا که خدای متعال امر مرا درباره ازدواج تو کفایت کرد.
عرض کردم یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه؟
حضرت فرمود:
جبرئیل نازل شد سنبل و قرنفل به من داد و من آنها را گرفته و بوئیدم و از سبب آن پرسیدم.
جبرئیل گفت:
خداوند به فرشتگان بهشت دستور داد که بهشت را زینت دهند و منادی از عرش صدا زد که روز ولیمه علی بن ابیطالب است و خداوند به فرشتگان فرمود:
گواه باشید من فاطمه را به علی تزویج کردم و آنها را برای هم پسندیدم.
📚 کشف الغمه، ص ۱۰۵
ا ❣️لطفا ❣️
برای نجات بشریت از
#كرونا
و
شرارتهای حاكمان
#آمریكا
🤲 دعابفرمائید 🤲
💓 اینجا
#نظربدهید👇👇
ا
https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇👇
ا
@etedalhamrah