.
#حکایت
بعد از ماجرای قتل «عبداللّه بن خبّاب» و همسرش و نیز «حارث بن مرّه» توسط خوارج {[كه در
#حكایت_دیروز خواندیم]} امام علی علیه السلام تصمیم گرفتند ریشه این
#جهالت_خطرناك و خودشیفتگی و
#خودعاقل_پنداری متوهمانه را برکنند و فتنه را از میان بردارند و به همین منظور با یارانش حركت كردند و در نهروان فرود آمدند و به جاهلان خودشیفتهی مقدسنما (خوارج) پیغام دادند تا «قاتلان عبداللّه و همسر و فرزند او را تحویل دهند»؛ امّا خوارج، همگی خود را قاتل نامیدند!
علی علیه السلام فرمود:
من به شما هشدار میدهم که مبادا در کنار این رود، کشته افتاده باشید، و آن گاه که در حفرهها قرار دارید، نه بیانی روشن از پروردگار دارید و نه حجّتی آشکار؛ آواره خانه و دیار و به دام قضا گرفتار. شما را از کار حَکمیت، باز داشتم و سر باز زدید. با من در افتادید و مخالفت کردید، چندان که رأی خود را در کار هوای شما کردم. ای سبُک سران و بی خردان نادان! ای ناکثان! من نه بلایی بر شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.
امّا خوارج، همچنان خواهان توبه امام علی علیه السلام از ماجرای حکمیت و زیر پا نهادن پیمان صفّین بودند!
امام علیه السلام فرمود:
آیا پس از ایمان آوردن و جهاد در راه خدا و همراهی با رسول خدا، به کفر خود شهادت دهم! آیا تن دادن من به حکمیت، موجب میشود که شمشیرهایتان را بر شانه گذارید و آنها را به سر مردم فرود آرید؟
این، خسرانِ آشکار است».
خوارج به سخنان مشفقانهی امام اعتنا نكردند و گروهی از آنان، شروع به تیراندازی نمودند.
یاران امام خواستند پاسخ تیرها را بدهند
اما امام علیه السلام به یاران خود فرمود دست نگه دارند.
سه بار این قضیه اتفّاق افتاد تا اینکه امیرمؤمنان به پیروی از سیره رسول خدا و قبل از آغاز جنگ، پرچمی را به دست ابو ایوب انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا داد و اعلام نمود که هر کس که تحت لوای این پرچم درآید، در امان است.
عدّهای آمدند و امام علی علیه السلام توبه آنان را پذیرفت و بر اساس روایت طبری، دو هزار و هشتصد نفر بر اعتقاد خود پافشاری کردند و نپذیرفتند.
ناگهان، گروه باقی مانده از خوارج، حمله را شروع کردند و سپاه امام علی علیه السلام نیز مجبور به دفاع گردید، که در نتیجهی درگیری شدید بین طرفین، تقربیاً تمام خوارج نابود شدند و بدین ترتیب، یکی از مهم ترین جنگهای مذهبی اسلام، پایان پذیرفت. در پایان جنگ، علی علیه السلام ضمن خطبهای چنین فرمود:
«ای مردم! من چشم فتنه را کورکردم وغیر ازمن، کسی جرئت رفع این فتنه و فساد را نداشت، درحالی که تاریکی در آن موج زده و سختی آن رو به فزونی نهاده بود».
سپس در بین سپاهیان حاضر شد و ضمن تقدیر از همراهی و همکاری آنان فرمود:
از همین جا رهسپار صفّین شویم تا ریشه معاویه را برکنیم».
امّا اشعث بن قیس، به نمایندگی از سربازان، در پاسخ امام علیه السلام گفت:
بازوان ما خسته و شمشیرهای ما شکسته و نیروهای ما پایان یافته است. بهتر است که به کوفه بازگردیم و پس از تجدید قوا، به جنگ معاویه برویم.
پس از گفتگوهای بسیار، وقتی اصرارهای امام تأثیری در تصمیم اكثریت بزرگ سپاه نداشت، امام علی علیه السلام نیز به ناچار پذیرفت و به کوفه بازگشت و پس از اینکه سربازان سپاه، استراحت نموده، تجدید قوا کردند، آن حضرت، مردم را به مقابله با حاکم شام فرا خواند که این دعوت امام علی علیه السلام را کسی پاسخ نگفت. آن حضرت تا جمعه دیگر تأمّل کرد؛ ولی جز گروهی بسیار اندک، کسی آماده حرکت نشد و از همراهی با امام علی علیه السلام ، طفره میرفتند.
بله
طبیعی بود که با چنین نیروی کمی، نمیشد به نبرد با شامیان و معاویه رفت. بدین ترتیب، زمینه مبارزه با معاویه برای او فراهم نیامد و...
📚 برگرفته از
شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید،
ج 2، ص 150، در شرح خطبه 58
❣️لطفا ❣️
برای نجات بشریت از
#كرونا
و
شرارتهای حاكمان
#آمریكا
🤲 دعابفرمائید 🤲
💓 اینجا
#نظربدهید👇👇
ا
https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇👇
ا
@etedalhamrah
#انتشار با حذف یا تغییر لینك
#آزاد