. 🔹 اول: رسول گرامی اسلام در عصری می‌زیست که زندگی قبیله‌ای و قواعد خاص آن بر جامعه حاکم بود. یکی از قواعد خاص زندگی قبیله‌ای در آن عصر این بود که افراد در صورتی تحت حمایت رییس قبله بودند که با او پیمان داشته باشند و رؤسای قبائل، با زنان طرف پیمان نمی‌شدند و هر زنی باید بوسیله همسر یا پدرش در قالب این قرارداد قرار می‌گرفت. به همین دلیل، معمولاً زنانی که پدر نداشتند، تلاش می‌کردند بدون همسر نمانند. و در بسیاری از موارد، وقتی زنی بدون سرپرست می‌شد، اگر شرایط او بصورتی بود که کسی داوطلب ازدواج با او نمی‌شد، رییس قبیله، یکی از مردان قبیله را موظف می‌کرد با او ازدواج کند. به همین دلیل، مردانی که توان اداره افراد بیشتری را داشتند، تعداد زنان بیشتری را به ازدواج درمی‌آوردند. اسلام، این سنت قبیله‌ای را دارای چارچوب‌های مخصوصی کرد که مردان یا نباید تعدد ازدواج را بپذیرند یا باید به حقوق هریک از زنان پایبند باشند. 🔹 دوم: ازدواج اول پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله در ۲۵ سالگی با خدیجۀ ۴۰ ساله بود كه پانزده سال از خودش بزرگتر بود و ۲۵ سال به عنوان تنها همسر پیغمبر صل الله علیه و آله بود و فرزندانی آورد و در ۶۵ سالگی وفات كرد. پس از درگذشت خدیجه، پیغمبر با یك «بیوه» به نام «سوده» ازدواج كردند. بعد از او با عایشه، دختر ابوبکر ازدواج کردند که تنها همسر پیامبر اکرم است که قبلا شوهر نكرده بود. پس از عایشه نیز، طبق همان سنت، با زنانی ازدواج کردند که همه بیوه و غالباً سالخورده و بعضی صاحب فرزندانی بودند، و پیامبر اعظم سرپرستی آنان را برعهده گرفتند. عایشه، شاید بخاطر جوانی و زیبایی‌اش، انتظار داشت با بودن او پیغمبر به زن دیگر التفات نكند. اما پیغمبر كه ازدواج‌هایش بر مبنای همان مصلحت نظام قبیله‌ای [که در آن زمان رواج داشت] و بعضاً بر اساس مصلحت‌های سیاسی آن روز اسلام بود و در چارچوب‌هایی که اسلام تعیین کرده بود انجام می‌شد، به این جهات التفاتی نمی‌كرد. به هرحال یکی از شب‌ها که پیامبر نزد عایشه بود، نیمه‌های شب. به خیال اینكه عایشه خوابیده است، آهسته حركت كردند و كفش‌های‌شان را پوشیدند و آهسته در را باز كردند و بیرون رفتند. اما عایشه که هنوز بیدار بود، کنجکاو شد. زیرا شب‌های دیگر پیغمبر از بستر برمی‌خاست و در گوشه‌ای از اتاق به عبادت می‌پرداخت، اما آن شب از خانه خارج شدند. عایشه با خود گفت: پیامبر مشتی پیرزنِ سالخورده و بیوه دور خود جمع كرده است و حالا مخفیانه بیرون می‌رود!!! عایشه لباس پوشید و مانند سایه به دنبال پیغمبر راه افتاد. دید که پیغمبر از خانه به طرف قبرستان بقیع رفت و در كناری ایستاد و سه بار دست‌هایش را برای دعا به سوی آسمان بلند كرد، سپس راه خود را به طرفی شهر کج کرد و به طرف خانه راه افتاد. عایشه، مثل برق، حرکت کرد و قبل از پیغمبر خود را به خانه رساند و به بستر رفت. وقتی كه پیغمبر وارد شد، متوجه نفس‌های تند عایشه شد و گفت: چرا نفس نفس می‌زنی؟! گفت: چیزی نیست یا رسول اللّه! پیامبر اصرار کرد و عایشه گفت: دنبال شما آمدم، خواستم بفهمم در این وقت شب كجا می‌روی! پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله خندیدند و در حالی كه دست خود را آهسته به پشت عایشه می‌زد فرمود: آیا برای تو این خیالی پیدا شد؟! سپس ادامه دادند: دلیل رفتن من به بقیع این بود كه جبرئیل آمد و مرا بانگ زد که برای دریافت وحی باید تنها باشم. چون ترسیدم تو را وحشت بگیرد، آهسته از اتاق بیرون رفتم. فرشته خدا به من دستور داد بروم به قبرستان بقیع و برای مدفونین بقیع طلب آمرزش كنم. عایشه گفت: یا رسول اللّه! من اگر بخواهم برای مردگان طلب آمرزش كنم چه بگویم؟ . فرمودند: بگو: اَلسَّلامُ عَلی اَهلِ الدِّیارِ مِنَ المُؤمِنین وَالمُسلِمین وَ یَرحَمُ اللّهُ المُستَقدِمین مِنا وَالمُستَأخِرین، فَاِنّا اِن شاءَ اللّهُ اللاحِقُون ✅ نکته👇 شاید [از بستر برخاستن در نیمه شب و به قبرستان رفتن]، یکی از راه‌های ارتقاء اعظم بندگان خدا باشد. 🔅با الهام از👇 📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸، ص۴۳۹ ا https://b2n.ir/y94870 از 👇 مسند احمد حنبل، ج۶، ص۲۲۱ 👇👇 ا @etedalhamrah یا تغییر لینک