. مرحوم مقدس اردبیلی در حجره‌ای تنها زندگی می‏‌کرد. یکی از طلاب مدرسه مایل شد که با مقدس هم حجره باشد و در این باره با شیخ حرف زد. شیخ قبول نکرد. او زیاد اصرار و التماس نمود شیخ فرمود: قبول می‌کنم با این شرط که هر چه از حال من اطلاع پیدا کنی، به کسی نگوئی. او قبول کرد و مدتی باهم بودند تا آن‌که زمانی رسید که هر دو مبتلا به تنگی معاش شدند. به حدی که قوت لایموت هم نداشتند و به کسی هم اظهار نمی‌کردند، تا آنکه آثار ضعف و ناتوانی از چهره آن مرد نمودار شد و کسی که از کنار او عبور می‌کرد حال او را دید و علت ضعف و بی‏‌حالی او را پرسید، او چیزی نگفت. ولی آن شخص زیاد اصرار که علت را بگوید. او قضیه را فاش کرد و گفت: ما دو نفر طلبه علم دین مدت زیادی است غذا نخورده‏‌ایم. آن شخص تا مطلع شد رفت غذائی تهیه کرده با مقداری پول به آن طلبه داد و گفت نصف این غذا و پول مال تو و نصف دیگر را به رفیقت بده. و... وقتی که مقدس اردبیلی وارد حجره شد و غذا و پول را دید، پرسید: این‌ها از کجا رسیده؟ آن طلبه ماجرا را گفت. مقدس فرمود: دیگر هنگام جدائی ما شد. آن غذا را خوردند و خوابیدند، اتفاقاً همان شب مقدس برای نماز شب نیاز به غسل واجب داشت. به حمام رفت اما حمام بسته بود حمامی در آن ساعت باز نمی‌کرد. مقدس به اجرت حمام افزود، باز قبول نکرد آن قدر قیمت را برد بالا که رسید به آن اندازۀ سهمش از آن پول. حمامی در را باز کرد تمام آن پول را داده و وارد حمام شد و غسل کرد تا نماز نافله شب ترک نشود. آری آنچه مقامات عالیه بدست آورد از برکت این‌گونه عبادت‌ها و مجاهدت‌ها و ریاضت‌ها بوده است. 📡ا https://b2n.ir/r07841 از 👇 📚 مردان علم در میدان عمل، ج۱ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما 🌷اینجا 👇 ا https://t.me/etedal_naghd 👈@etedalhamrah یا تغییر لینک