. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» داستان دیگری را از مولوی «محمد اسحاق» به شرح زیر آورده است: در قندهار شخصی از نیکان به نام «محب علی» که به محبت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام مشهور بود و محبت آن حضرت تمام دل او را احاطه کرده و به درجه عشق به آن بزرگوار رسیده بود به طوری که هرگاه به او می‌گفتند محب علی ((بیدارعلی باش)) از حال طبیعی خارج می‌شد و بی‌اختیار اشکش جاری می‌گردید وقتی «محب علی» از دنیا رفت و در غسالخانه غسلش می‌دادند، رفقایش گریه می‌کردند، یکی از دوستانش در همان حال او را صدا زد و گفت: محب علی ((بیدارعلی باش)) ناگهان دیدند، دست راست جنازه بی‌جان محب علی بلند شد و آرام، آرام بر سینه خود گذاشت. خبر این اتفاق از غسالخانه به بیرون رسید و دهان به دهان به همه اهالی رسید و شیعیان قندهار دسته، دسته برای تماشا آمدند و چون می‌دیدند دست جنازه روی سینه‌اش گذاشته، همه از روی شوق اشک می‌ریختند و تا آخر غسل دادن همینطور دستش روی سینه‌اش بود: 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .