. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۴ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: جناب شیخ حسین تبریزی نقل فرمودند که حاج «سید محمد علی قاضی تبریزی» فرموده: در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفریح به کوفه رفتم و در کنار رودخانه قدم می‌زدم به جایی رسیدم که بچه‌ها ماهی صید می‌کردند. یک نفر از ساکنین نجف آنجا بود به آنکه برای صید ماهی دام می‌انداخت گفت: این مرتبه به بخت من بینداز. وقتی بند را به آب انداخت، پس از لحظه‌ای بند حرکت کرد، خواست آن را بالا بکشید، دید سنگین است، گفت: چه بخت خوبی داری تا حال ماهی به این سنگینی ندیده بودم! با سختی بند را بالا آورد، دیدند پسری است که غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است، آن مرد تا پسر را دید فریاد زد که پسر من است! اینجا چه می‌کرده! پسرک را گرفتند و به بیمارستان منتقل کردند و... پس از معالجه و بهبود، پسر گفت: در قسمت بالاتر رودخانه با عده‌ای از بچه‌ها شنا می‌کردم، موج مرا به زیر آب برد به طوری که نتوانستم بالا بیایم و عاجز شدم تا اینجا که بندی به دستم رسید آن را گرفتم و بالا آمدم. ✍ آیت‌الله شهید دستغیب افزوده: سبحان اللّه! برای نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام می‌شود که بیرون بیاید و کنار شط برود و بگوید به قصد من صیدی کن. سپس افزوده است: برای این داستان و داستان قبل، نظایر بسیاری است که ذکر آن‌ها منافی وضع این رساله است و چند داستان نظیر این دو در اواخر کتاب انوار نعمانیه در باب اجل ذکر نموده و همچنین در کتاب خزینة الجواهر مرحوم نهاوندی، داستان‌هایی نقل کرده به آن‌ها مراجعه شود. 📡ا https://b2n.ir/z45315 از 👇 📚داستان‌های شگفت، داستان ۱۴ ❣️ لطفاً ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاکمان 🤲 دعابفرمایید 🤲 .