.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب، ذیل داستان ۱۲۱ از کتاب «داستانهای شگفت» حکایت دیگری را به شرح زیر آورده است:
قاضی سعید قمی در کتاب «اربعینات» حکایتی را از استاد کل، شیخ بهائی (اعلی اللّه مقامه) نقل کرده که خلاصهاش چنین است:
یک نفر از اهل معرفت و بصیرت در اصفهان مجاور یکی از قبرستانهای شهر شده بوده.
روزی جناب شیخ بهائی به ملاقاتش رفت و از او پرسید:
در این مدت که در قبرستان زندگی میکنی، چیز عجیبی ندیدهای؟
گفت:
یکبار ماجرای در این قبرستان چیز عجیبی مشاهده کردم.
دیدم جماعتی جنازهای را آوردند در فلان موضع دفن کردند و رفتند. وقتی ساعتی گذشت، احساس کردم بوی بسیار خوشی استشمام میکنم که از بوهای دنیوی نبود.
متحیر شدم و به اطراف نگاه کردم تا بدانم این بوی خوش از کجاست، ناگاه جوان بسیار زیبایی را دیدم که سمت آن قبر رفت و نزد قبر از نظرم پنهان شد، لحظاتی متحرک بودم که این چه بود که من دیدم و... طولی نکشید که بوی بسیار بدی را که از هر بوی گندی پلیدتر بود به احساس کردم.
دقت کردم، دیدم سگی که از آن کثافت میریخت، بطرف همان قبر میرود و نزد آن قبر از نظرم محو شد.
در حال حیرت و تعجب بودم که دیدم آن جوانِ خوشسیما و خوشبو، با سر و صورت مجروح و خونآلود پیدا شد و از همان راهی که آمده بود برمیگشت.
دنبال او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را برای من بگوید.
گفت:
من تجسمِ اعمال صالح این میت هستم و مأمور بودم با او باشم. اما سگی که تجسمِ عمل ناشایست او بود آمد و چون اعمال ناروایش بیشتر بود آن سگ بر من پیروز شد و نگذاشت همراه او بمانم و مرا بیرون کرد و فعلاً آن سگ همراه آن میت است.
شیخ فرمود:
این مکاشفه صحیح است؛ زیرا عقیده ما آن است که اعمال انسان در برزخ به صورتهایی که مناسب آن اعمال است مجسم میشود و با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال به صورتهای مناسب با آنها، مسلم است.
📡ا
https://b2n.ir/x84020
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل
#کرونا
و
شرارتهای حاکمان
#آمریکا
محافظت بفرما
.