جان تازه به تن خسته و بی تاب تویی ما همه  خاک ترین  و گهر ناب تویی چهره ات داد گواهی خودِ مهتاب تویی نو رسیده ؛ پسر حضرت ارباب تویی   نفس و هستی آرام دل و جان حسین جان ِعالم به فدای لب خندان حسین   آمدی روز کنی نیمه شب دنیا را بنِشانی سر جا هیمنه ی دریا را بکشانی پی خود دلشده ی شیدا را خنده آورده ای امروز لب لیلا را   در ِ این خانه کرم روی کرم بار شده همه جا پخش شده شاه پسردار شده   پای تو سرو قدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده در حصار تو که ماندیم شدیم  آزاده مات و مبهوت صدای تو موذن زاده   ای به قد قامت تو نماز قامت بسته به قد و قامت ِ تو  کارِ  قیامت بسته   از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمتن گفتند به پیمبر  شدنت  خَلقا و خُلقا گفتند بخدا مدح تو را دوست و دشمن گفتند   هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست تا زمانی که در این خاک علی اکبر هست   پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغه ی ابروت سپاهی داری فنّ مخصوص خود توست سلاحی داری غیر حفظ حرم عشق گناهی داری !؟   به هم آمیخته ای میمنه تا میسره را وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را   محمدحسن بیات لو