‌‌..C᭄• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ مَردی ، طلاقم بده! مردی بود که یکی از بهتربن مردان ما بود. یه روز همسرش به او گفت: « اگر مردی مرا طلاق بده»! نظرت چیست؟ نهایت تحریک آمیزی است! تو مرد نیستی! اگر مردی ، من را طلاق بده!! آن مرد چکار کرد؟ میگفت: « همسرش زنی پاک ، صالح ، باتقوا و محترمی است اما وقتی عصبانی میشد کنترلش را از دست میداد! و وقتی عصبانی میشد از خونه بیرون میرفتم». این مرد ، مرد حکیمی بود وقت عصبانیت بیرون میرفت تا شیطان فریبش ندهد. گفت: «این امر بارها تکرار شد. دائم میگفت اگر مردی ... اگر مردی ... روزی آمد و باز گفت: اگر مردی الان ورقه‌ی طلاقم را بده! گفت: ورقه‌ را در پاکتی گذاشتم و به او دادم و گفتم در امان الله از همان دری که آمده بودی برگرد! الان ثابت میکنم که من مرد هستم. یالا برو خانه‌ی پدرت! زن چمدانها را برداشت و با بچه اش رفت خانه‌ی پدرش». باورش نمیشد. فلانی مهربان و صبور بود! اما این بار همه چیز عوض شد. گفت: « زنم ناراحت و دلتنگ شد تا بیست روز هر چه زنگ میزد جواب ندادم. گریه و زاری میکرد ، من به تو نیاز دارم. تو دنیای منی ، تو زندگی منی ، تو روح و جان منی ؛ هیچ فایده ای نداشت» وقتی شوهر ترسید که شاید برای زنش اتفاقی بیفتد ، گوشی را جواب داد و گفت: « مادر عبدالعزیز چه میخواهی؟» زنش گفت: « من اشتباه کردم». گفت: « نه نه اجازه بده به تو نشان دهم که مرد هستم!» زنش گفت : تو مردی ، من کم عقلی کردم.» گفت: « اما خودت این را خواستی » وقتی شوهر نگران شد گفت: « باشه برو پاکتی که به تو دادم را باز کن و ورقه را بخوان » وقتی ورقه ای که شوهرش نوشته بود را باز کرد ، دید که نوشته بود : « مادر عبدالعزیز ! تو نور چشم منی! به الله قسم اگر آسمان به زمین برسد من طلاقت نمیدهم!» این همان ورقه ای بود که به او داده بود! زنش فکر میکرد نوشته : تو طلاقی طلاقی طلاقی. وقتی آن را خواند ، گریه کرد و گفت: تو بهترین مرد دنیایی. ببینید زن چگونه تغییر کرد وقتی مرد عصبانیتش را کنترل کرد. این است مردانگی! کدورت و خشم همیشه وجود دارد. اما بیا روزهای ناراحتی و روزهای خوشحالی را با هم مقارنه کن. هر دو را با هم مخلوط کن. یه لیوان نوشیدنی ترش و شیرین برایت به وجود می آید که خوشمزه‌ و قابل نوشیدن است. نمیشود که همیشه شکر و عسل دائمی باشد. و هیچ خوشی وسختی هم دائمی نیست زیرا الله متعال ما را دردنیای غم و غصه و شادی آفریده است.