دوستم می‌گفت نماز را که تمام کردم تازه متوجه شدم کل نمازم را به فکر بنزین بوده‌ام. فکر می‌کردم که بخاطر فاصله‌گذاری اجتماعی اگر با مترو نروم سر کار چقدر باید پول بنزین بدهم و در طول نماز در حال حساب و کتاب بودم. یاد داستانی از چهار مقاله عروضی افتادم که نوح بن منصور کاتبی داشت بسیار خوش‌خط. مینوت یک نامه را به او داد که رونوشت کند. بعد از تمام شدن نامه، نوح نامه را روخوانی می کرد که در بین خطوط چشمش به کلمه "عدس" افتاد. از کاتب توضیح خواست و او با شرمندگی گفت: در حال پاکنویس کردن نامه مدام فکر سفارش زنم بودم که گفته بود عدس بخر. نوح بن منصور گفت: این شرمندگی برای ماست که رعایا را به فکر نان شب انداخته‌ایم و دستورِ تامین مایحتاج او را داد. https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada