روزی کشاورزی متوجه شد که ساعت طلای میراثی خود را در انبار علوفه گم کرده است. پس از جستجوی بسیار در میان علوفه و عدم یافتن آن، از گروهی کودک که بیرون انبار در حال بازی بودند، کمک خواست و قول داد به کسی که آن را پیدا کند، جایزه‌ای خواهد داد. به محض این که کلمه جایزه به میان آمد، کودکان به درون انبار هجوم بردند و همه کپه‌های علوفه را گشتند اما باز هم موفق به پیدا کردن ساعت نشدند. زمانی که کودکان ناامید از انبار خارج شدند، پسری به کشاورز نزدیک شد و از او درخواست کرد که فرصتی دیگر به او بدهد. کشاورز به او نگاهی انداخت و فکر کرد: چرا که نه؟ این کودک به نظر مصمم می‌رسد. پس کودک به تنهایی به داخل انبار رفت و پس از مدت کمی، به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شاد و متعجب از او پرسید که چگونه موفق شده است در حالی که سایر کودکان نتوانستند. کودک پاسخ داد: من کار زیادی نکردم. روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و به سمت آن حرکت کردم و آن را یافتم. ذهن در آرامش، بهتر از ذهنی که مشغله دارد، کار می‌کند. هر روز اجازه دهید که ذهن شما کمی آرامش یابد تا ببینید چگونه می‌توانید زندگی خود را به سمت دلخواهتان پیش ببرید. لینک گرو https://eitaa.com/joinchat/2026111246Ca8c391c0d0 کانالhttps://eitaa.com/ezdavajvakhanavada