ܢ̣ܥ݆ܘ ܣߊܨ ܢ̣ߊܢ̣ߊ حࡅ࡙ܥܝ
گویَند علی می زده صد وصله به کفشَش ای کاش دلِ خسته ی من کفشِ علی بود