سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد دل غرق تجلّای تو یا حضرت سجاد دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد پرواز دهد ذکر تو تا عرش، دعا را جنت شنود از نفست بوی خدا را تو وجه خدا، دست خدا، چشم خدایی تو روح دعا، بال دعا، قلب دعایی تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی تو مشعر و خیف و عرفاتی و منایی تا دور تو ای کعبه مقصود نگردند حجاج، طواف حرم الله نکردند ای سر زده از سینۀ هـر نسل نـدایت  ای زمزمۀ وحی خداونـد، صدایـت  اسلام، رهیـنِ نـفسِ روح فزایـت  در سلسله پیوسته به لب ذکر خدایت در خطبۀ تـو خشم خدای ازلی بـود  فریاد خروشان خدا صوت علی بـود  تو نور فروزندهء مصباح هدایی تو صاحبِ فریـادِ تـمامِ شهدایی  همسنگر سرهایی و بین اسرایی و الله تو پیغامبرِ خون خدایی بر لعل لبت بوسهء آیات شریفه مصحف، بوَد از فاطمه و، از تو صحیفه پرواز کند طایر وحی از چمن تو شمشیر خدا خطبهء دشمن شکن تو افسوس که شد سنگ جواب سخن تو زنجیر کند گریه به زخم بدن تو گیرم که عدو برد سوی شام خرابت ای کاش نمی برد سوی بزم شرابت ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت؟ هر لحظه دل از شعلهء داغ دگرت سوخت افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت یک کرب و بلا سوز دلت بود به سینه تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه عمری به دل سوخته ات، سوز نهان بود خون جگرت، دم به دم از دیده روان بود چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود از کعب نی اَت، بر بدن خسته نشان بود در غسل تو یاران ز جگر آه کشیدند بر پیکر پاکت اثر سلسله دیدند هر شب دل زارم شده، زوّار بقیعت ای کاش نهم چهره به دیوار بقیعت چون شمع بسوزم به شب تار بقیعت خون گریه کنم، لحظهء دیدار بقیعت گیرم به دل شب ز دل خاک سراغت گریم به تو و تربت بی شمع و چراغت من «میثم» دلسوختهء زار شمایم خاک قدم میثم تمّار شمایم شرمنده که با هیچ، خریدار شمایم هر چند بدم، عبد گنهکار شمایم نامم ز ره لطف به خاطر بسپارید در مصحف صدّیقهء کبری بنگارید گلچین و تلفیق دو شعراستادسازگار