✨﷽✨ ✍ جنید بغدادی قیافه بسیار کریه و زشت داشت. نوشته‌اند به خواستگاری بیش از 100 زن و دختر رفت کسی حاضر به ازدواج با او علی‌رغم سواد و معرفتش نشد. روزی در درب مسجد جامع بغداد ایستاده بود که دختری زیبا چشم در چشمان شیخ دوخت. شیخ این طرف و آن طرف را نگاه کرد و دید کسی دور و برش نیست . پس مطمئن شد دختر غمزه‌هایش برای او بود. دختر زیبا با غمزه‌ای او را به دنبال خود کشید. دختر در مغازه جواهر فروشی رفت. و شیخ بیرون حجره ایستاد. دل شیخ می‌لرزید که مبادا سر کار گذاشته شده باشد که ناگاه دید دخترک شیخ را به جواهر فروش نشان می‌دهد. دل شیخ برید و صد دل شیدا شد. عرقی سرد از عشق بر پیشانی‌اش نشست. بدن ضعف شد و همانجا نشست. دخترک بیرون آمد و رفت شیخ داخل شد. از جواهر فروش پرسید آن دخترک چه انگشتری برای من سفارش داد؟ جواهر فروش لبخندی زد و گفت : بگذر از راز نپرس. شیخ اصرار کرد. جواهر فروش گفت این دخترک سال‌ها پیش سنگ عقیقی به من داد و از من خواست نقش دیوی بر روی آن حک کنم تا دخترک از زخم‌چشم در امان باشد. من گفتم من دیو تا کنون ندیده‌ام، امروز پس از یک سال تو را بازار دیده و به مغازه‌ام کشید و گفت آن دیوی که می‌خواهم این است. شیخ زار زار گریست و گفت خدایا شکرت به من جمال ندادی کنون بر من این نعمتت آشکار شد، که اگر کوچک‌ترین جمال داشتم مدت‌ها پیش تو را رها کرده بودم. ♦️ ❀عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُوا❀ ۩شايد چيزی را، ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزی را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد خدا می‌داند و شما نمی‌دانيد.۩ ✨216 سوره بقره✨ @faghatkhoda1397