زیباییهای جنگ از زبان شهيد سليمانی
بعد از والفجر ۸ در روز پاسدار، یك كسی پیشنهاد داد گفت بیاییم یك پاسدار نمونه معرفی كنیم. ما از این كارها نمیكردیم. من خامی كردم، پذیرفتم.
آن وقت یك حسینیه كوچكی داشتیم. پاسدارها همه جمع شدند. چند نفر را در ذهن خودم مطرح كردم كه دوتایشان شهید شدهاند و یكی شان زنده است. ولی به آنها چیزی نگفتیم. چیزی مثل سكو درست كردند. آمدم بالای سن. آنجا در بحث
پاسدار نمونه شروع كردم صحبت كردن. همه نگاه كردند ببینند پاسدار نمونه كیست. شهید زندی هم آن آخر جمعیت نشسته بود. یك چفیه سفید دور سرش بسته بود و دستش زیر چانهاش بود. حرفهای من را گوش میداد. این چهره در ذهن من به یادگار مانده است. انگار همین الان این صحنه را میبینم.
معرفی پاسدار نمونه در جنگ كار خیلی خطایی بود. من خطای بزرگی كردم.
وقتی رسیدم به اسم او، تا گفتم مهدی زندی، احساس كردم انگار زمین باز شد و او با تمام وجود در زمین فرو رفت. مثل ابر اشك میریخت. آنقدر گریست كه زیر بازوهایش را گرفتند آوردند به سمت من. وقتی این سكه را از دست من گرفت با چشم پر از اشك توی چشم من نگاه كرد گفت: «تو به من ظلم كردی!»
جنگ ما افتخارش این است كه رتبهای نبود. این درجهها نبود. كلمه رایج سردار و سرهنگ نبود.
كلمه رایج كلمه برادر بود. كسی فكر نمیكرد و باور نمیكرد حقوق فرمانده سپاه ۲۵۰۰ تومان است. حقوق رزمنده عادی هم ۲۵۰۰ تومان است. این جنگ ما بود. این
زیباییهای جنگ، ما را به اینجا رساند.»
۶۰ روز تا سومین سالگرد آسمانی شدن سردار دلها
@fahome