🌹کرامت امام هادی علیه‌السلام ختی به دشمن و قاتل خویش بخوانید، بسیار زیباست.نذر مادر متوکل لعنة الله برای شفای او، به درگاه حضرت امام هادی علیه‌السلام ابراهیم بن محمد طاهری می‌گوید: متوکل بر اثر دمل و زخم بزرگ و عمیقی که درآورد، بیمار شد و نزدیک مرگ رسید و احدی جرأت نمی‌کرد با ابزار آهنی او را جراحی کند. مادرش نذر کرد اگر خوب شود، پول بسیاری نزد ابو الحسن علی بن محمد الهادی علیه السلام از ثروت خودش برای امام هادی بفرستد. فتح بن خاقان (وزیر متوکل) به متوکل گفت: ای کاش مرا نزد امام هادی می‌فرستادی زیرا او معالجه تو را می‌داند. متوکل کسی را نزد آن حضرت فرستاد و مرض او را شرح داد. آن شخص نزد امام رفت و این دستور را آورد که: پشکل گوسفند را بگیرند و با گلاب مخلوط کنند و روی دمل بگذارند. وقتی آن شخص برگشت و دستور را آورد و به آنها گزارش داد، آن را به باد مسخره گرفتند. خاقان گفت: بخدا، امام به آنچه که گفت داناتر است، از این رو به دستور حضرت عمل کردند و متوکل را خواب گرفت و دردش آرام شد و دمل سر باز کرد و آنچه در آن بود بیرون آمد و مژدۀ سلامتی او را به مادرش دادند و ۱۰ هزار اشرفی سر به مُهر شده برای امام علیه السلام فرستاد و متوکل از بیماری خود بهبودی کامل یافت. بعد از مدتی شخصی بنام بطحائی علوی نزد متوکل سخن چینی کرد که پول و اسلحه برای آن حضرت می‌فرستند. او به سعید حاجب دستور داد که شبانه به خانۀ آن حضرت حمله کن و هرچه پول و اسلحه نزد او یافتی بردار و برای من بفرست. ابراهیم بن محمد گوید: سعید حاجب گفت: من شبانه به خانۀ آن حضرت رفتم و نردبان را به همراهم بردم، بالای بام رفتم و چون در تاریکی به یکی از پلکان‌ها سرازیر شدم نمی دانستم از کجا وارد خانه شوم، امام فریاد زد: ای سعید، به جای خود باش تا برایت شمع بیاورند طولی نکشید که شمعی آوردند و من پایین آمدم. دیدم آن حضرت، جبه پشمینی پوشیده و کلاه پشمینی بر سر نهاده و سجاده‌ای روی حصیر برابر اوست و تردید نداشتم که مشغول نماز بود. امام به من فرمود: این اتاقها در اختیار تو. من به همۀ اطاقها رفتم و بازرسی کردم و چیزی را جز یک کیسه اشرفی که مُهر مادر متوکل داشت و کیسه دیگری هم سر به مُهر بود و به من فرمود: این جانماز را هم بازرسی کن، من آن را برداشتم و یک شمشیر غلاف کرده و ساده زیر آن بود و آنها را برداشتم و نزد متوکل بردم و چون به مُهر مادرش نگاه کرد او را خواست. نزد او آمد و به او گفت: در بیماری تو من نذر کردم که اگر سالم شدی، از مال خودم ۱۰ هزار اشرفی برای او بفرستم و آنها را فرستادم و این هم مُهر من است که بر کیسه است و کیسۀ دیگر را گشود و در آن چهارصد اشرفی بود. متوکل یک کیسۀ ۱۰ هزار اشرفی دیگر را نیز بر آنها افزود و به من فرمان داد که آن را برای امام ببرم من آنها را بردم و آن شمشیر را با دو کیسه پرداختم و به آن حضرت گفتم: ای آقای من بر من سخت است این مأموریت دربارۀ شما. حضرت در پاسخ فرمودنند: ستمگران به زودی بدانند که چه سرانجامی خواهند داشت. 📚 الکافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۴۹۹. علیه‌السلام 🆔https://eitaa.com/khoddamiyan