◽️ ۱۵:۲۵ دقیقه ظهر، ساعت شروع حرکت بود و ۱۲ بامداد مهمان شهرستان ابرکوه شدیم. از لحظهی ورودمان، حس آشنایی تمام وجودم را فرا گرفت. حسی شبیه کنار استاد بودن. آرامشی که تا حسش نکنی، نمیتوانی درک کنی.
◽️ راه، پر بود از پیچ و خم. از چالههای فضایی تا سربالایی و سرپایینیها. از گرمای وسط ظهر تا سرمای آخر شب. از مداحی و روضه و اشک نیمه راه تا شوخی و مزاح های رفاقتانه. از فکر و نگاه به جاده تا همخوانی یک مداحی. همهی اینها شرح حال طی طریق شاگردان برای رسیدن به استادشان است.
◽️ اما هرچه بگویم، از حال و هوای نزدیک ابرکوه نمیتوانم بگذرم. یکی از دوستان پیشنهاد داد چند صوت از استاد را توی ماشین پخش کنیم. صوت را پخش کردیم، ولی نمیدانم صدایی که نه سوز روضه داشت نه محتوای مرثیه، چگونه اشک روی چشمهایمان سرازیر کرد؟!
🆔
eitaa.com/farajnezhad110
🆔
rubika.ir/faraj_nejad
🆔
wekhed.ir/Faraj_Nejad