📌 پیامبر در مدینه است و منتظر مسافری از مکه؛...
🔹 پیامبر در مدینه است و منتظر مسافری از مکه؛ که ناگاه نجوایی در گوشش میگوید: ای پیامبر! سلمان را دریاب که او سالها قبل از آنکه تو به رسالت برسی در جستجوی تو بود و مردم مکه سالها پس از رسالت، تو را انکار میکردند. سلمان چهرهای آشنا را میبیند که از سمت مدینه میآید او علی(ع) بن ابیطالب(ع) است،
🔹 مقداری طلا یا سکه به یهودیان میدهد تا او را آزاد کنند اما یهودیان طمع میکنند و میگویند پس سلمان برای محمد آرزش بسیار دارد باید چهار صد اصله نخل بارور به ما بدهد تا آزادش کنیم. سلمان ناامید میشود و به علی (ع) میگوید پس من سالها برده خواهم ماند.
▫️ زمان کاشت نخل فرا میرسد. پیامبر همراه اصحاب صفه به دیدار سلمان میرود ابوذر و مقداد و عمار یاران پاک باخته پیامبر و میگوید: سلمان اینان اصحاب منند و یاران تو زمین را بکنید و بگذارید تا من نهالها را در زمین قرار دهم.
▫️ بعد از مدت کمی همه نخلها به ثمر مینشیند همه نخلها. یهودیان نام آن نخلستان رقیء میگذارند. سلمان سبکبال و رها از میان نخلها میگذرد از کوچه های باریک مدینه و به مسجد پیامبر میرسد به کنار سکوی مدینه میان اصحاب صفه پیامبر همراه یاران صفه منتظر اوست.
✍ زینب شیری
#تاریخ
#شماره۱
🆔
@farhang_puya