وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی‌ گفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی میکنی؟ چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن گر از عهد خُردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من نکردی در این روز بر من جفا که تو شیر مردی و من پیرزن 📕 ✍️ 📚✍️ با شما همراهیم(ایتا، تلگرام و اینستاگرام): 📡 @farhangi_sut