ما این روزها☝️☝️ را تجربه کردیم . _بچه نکن . _بچه بشین . و تو انگار اصلا نمی شنیدی .😴 و این شیطنت ها ادامه داشت تا زمانی که مادر مجبور میشد ،از روش های تربیتی معقول تر 🙃 استفاده کند ،بنابراین چند دقیقه ای مثلا با ناراحتی می نشستیم ،در حالی که زیر چشمی برای ادامه بازی دور و بر را می پاییدیم و مادر که حواسش پرت می شد با یک جهش از او دور می شدیم و دوباره روز از نو....🤪 ✨مدت ها بود خانه مادربزرگ دیگه اون حال و هوا و اون شلوغی ها را تجربه نکرده بود ،نوه ها بزرگ شده بودند و هر کس زمانی جدا به دیدن مادر بزرگ می آمد ،بعضی هم که بی مهرن و...😔 🏃‍♂👫دیروز اما حیاط پر بود از سر و صدای بچه ها ،بچه هایی که حالا نتیجه های مادر بزرگ بودند ،سر و صدا و شور و هیجانی که ما را به خاطرات شیرین چند سال پیش برد .... مادر بزرگ اما بی رمق و ناراحت نشسته بود و اصلا حال صحبت نداشت ، 🔺نه به خاطر اینکه گوشهایش خوب نمی شنید و چشمهایش خوب نمی دید و نه اینکه حوصله سر و صدای بچه ها را نداشت .... 💥غصه جدایی یکی از نوه ها تمام شب او را بی خواب کرده و تمام دلش پر بود از اندوه و ناراحتی، ↔️ مفهوم بیگانه ای است برای قدیمی تر ها و کاش این مفهوم بیگانه برای جوان های امروز اینقدر عادی نبود. از روی احساس پا پیش نمی گذاشتند و از روی ناراحتی پا پس نمی کشیدند . و گذشت و بخشش را زندگی می کردند . کاش... انتشار با لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1003749437C419372b9dd