یک ماه بعد از عقد جورشد رفتیم حج عمره . دوتایی بار اولمان بود که مکه میرفتیم . می‌دانستیم اولین بار که نگاهمان به کعبه بیفتد سه تا از حاجت های شرعی مان برآورده می‌شود ... استادمان گفته بود: قبل از دیدن خانه خدا، اول به سجده بروید و بعد از تقاضای حاجات تان از خدا، سر از سجده بردارید . او زودتر از من سرش را بلند کرد . . به من گفت: " توی سجده باش! بگو خدایا من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن ، خرج امام حسین! :)" نگاهم که به خانه کعبه افتاد ، محمدحسین گفت: " ببین، خدا هم مشکی پوش امام حسینه! " خیلی منقلب شدم... حرف هایش آدم را به هم می‌ریخت . در سعی صفا و مروه روضه می‌خواند و من هم همراهیش میکردم . به او گفتم: " باید بگیم خوشبحالت هاجر! اون قدر که رفتی و اومدی، بالاخره آب برای اسماعیل ات پیدا شد؛ کاش برای رباب هم آب پیدا می‌شد ... " با این حرفم انگار آتشش زدم، بلند بلند گریه میکرد . .🌱'! بہ روایتِ همسر شهیدمحمدحسین محمد خانی 💠@farzandaneallame