#خاطرات_زایمان
سلام منم میخاستم خاطره زایمان دومموبهتون بگم،من به حساب خودم۳۶هفته بودم چون شهرستان بودیم ودوست داشتم خونه خودم باشم برازیمان به شوهرم گفتم هنوزخیلی مونده تامن زایمان کنم بریم خونمون چون اگه شهرستان میموندم بایدمیرفتم خونه مادرشوهر😔منم اونجاراحت نبودم واسه همین راه افتادیم سمت قم خونه خودم خواهرمم باخودم اوردم که اگه دردم گرفت باشه کنارم خلاصه ساعت ۱نصفه شب رسیدیم خونمون بعدازسه ماه خونه کثیف😤چون تابستون بودتوحیاط خوابیدیم صبح ساعت ۶صبح منودردگرفت ولی فک نمیکردم که دردزایمانه دیگه تا۷نتونستم تحمل کنم شوهرم وابجی موبیدارکردم همون لحظه کیسه ابم پاره شد من نمیدونم اون لحظه چجوری اماده شم🏃♀ حالاابجیم میگه اتوکجاس😳گفتم واسه چی گفت مقنعه مواتوکنم چروک شده توسرم خوب واینمیسته
خلاصه رفتیم دکتربعدمعاینه گف دهانه رحمت ۷سانت باز شده بعدیک ساعتم پسرخوشگلم بدنیااومد🤱چون ۸ساعت توراه بودیم باماشین دیگه همونجادهانه رحمم داشته بازمیشده خداروشکرتوراه دردنگرف😂
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686