سوتی داغ داغ مال دیروز دارم براتون شوهر من عادت داره توی بازار و جاهای شلوغ درست عین بچه ها دست منو میگیره و میکشه تا من تندتند راه برم و واینستم جلو مغازه ها و هی بخوام خرید کنم، دیروزم توی بازار جمهوری دستمو گرفته بود می کشید نمی دونم چطور شد یهو دستشو ول کردم و جلو یه اسباب بازی فروشی ایستادم و یه عروسک دلمو برد، یهو برگشتم به شوهرم التماس کنم اینو واسه بچه امون بخره دیدم نیست ولی بین جمعیت یه دست که به سمت عقب دراز شده داره تکون تکون می خوره فکر کردم وای الان عصبانیه زود رفتم دستش رو محکم گرفتم و به زبون بچه امون التماس کردم پدرجون توروخدا بیا این عروسک رو ببین، یهو در آن واحد یکی این یکی دستمو گرفت و کشید و با حرص گفت کجایی تو 😳😱 یکی ام با تعجب و ترس دستش رو از دستم کشید و گفت چی می گی خانم😳😱😢 هیچی دیگه دست یه آقای غریبه رو اشتباهی گرفته بودم شوهرمم دیده بود مونده بودم به کدوم توضیح بدم اصلا چطوری توضیح بدم 😐😂 شوهرم از آقاهه معذرت خواهی کرد دستمو گرفت کشون کشون برد حالا منم توی اون موقعیت قضیه عروسک رو تعریف می کردم اونم بدتر حرص می خورد و می گفت کوفت می خرم زهرمار می خرم درد می خرم 😩 تقصیر من نیست که خودش بی اعصابه 😌 کانالهای ما👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY