🌹 سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت77
این قسمت: زيارت
راوی: جبار ستوده، مهدي فريدوند
سال اول جنگ بود. به همراه بچههاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات در شــمال منطقه گيلان غرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپههاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود. خودروهاي عراقي به راحتي در جادههاي اطراف آن تردد میكردند.
ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچهها زيارت عاشورا خوانديم. بعد از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم: ابــرام جون اين جاده مرزي رو ببيــن. عراقیها راحت تردد میكنند. بعد با
حسرت گفتم: يعني ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جادهها عبور كنند و به شهرهاي خودشون برن!
ابراهيم انگار حواســش به حرفهاي من نبود. با نگاهش دوردســتها را میديــد! لبخندي زد و گفت: چي ميگــي! روزي مياد كه از همين جاده، مردم ما دستهدسته به كربلا سفر ميكنند!
در مســير برگشت از بچهها پرسيدم: اســم اين پاسگاه مرزي رو ميدونيد؟
يكي از بچهها گفت: «مرز خسروي»
بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود!
گویي ابراهيم را میديدم كه ما را بدرقه میكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزی خسروی قرار داشت.
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4948🔜