علی عشقش آقا بود. هرروز به اتاق ایشان میرفت.
دوست داشت با عینک و ساعت آقا بازی کند.
یک روز که ساعت و عینک آقا را برداشته بود،
به علی گفتند:
على جان! عینک چشمهایت را اذیت میکند،زنجیر ساعت هم خدای ناکرده ممکن است به صورتت بخورد،صورتت مثل گل است.
ممکن است اتفاقی برایت بیفتد...
علی عینک و ساعت را به امام داد و گفت:
خوب، بیایید یک بازی دیگر بکنیم. من میشوم آقا، شما بشوید علی کوچولو...
فرمودند: باشد
علی گفت: خوب، بچه که جای آقا نمینشیند.
امام کمی خودشان را کنار کشیدند.
علی کنار امام نشست و گفت:
بچه که نباید دست به عینک و ساعت بزند.
آقا خندیدند و عینک و ساعت را به علی دادند و گفتند:
بگیر، تو بردی😂
☄ منبع: برداشت هایی از سیره ی #امام_خمینی (ره)
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2638🔜