🔰
#داستان_مباهله
📝
#نویسنده:
#خانم_رامش 🌹
««««»»»
- چه خبر شده؟! این جا کجاست؟! هرچه فکر میکنم یادم نیست که چگونه به اینجا آمده ام.😟
- ببخشید آقا اینجا کجاست؟!
مرد که مشخص بود از سر و وضع من تعجب کرده است، با نگاهی خاص به من جواب داد:
+خب معلوم است، مدینه!👉
- مدینه؟!!! چه سالی؟!‼️
+ سال دهم هجری.👉
ناگهان مردی دیگر به سرعت از جلوی من عبور کرد خدمت انسان شریفی رسید دست روی سینه اش گذاشت و فرمود السلام علیک یا رسول الله !💚 من ، متعجب تر تکرار می کردم.. اینجا کجاست؟ چه شده مرا؟ چه خبر است؟
🙏دست به سینه شدم تا سلامی بجا آورم در همان لحظه دیدم دور پیامبر را جمعی گرفته اند .. آنها گروهی از مسیحی های نَجران بودند.🤔
کمی که بیشتر به حرفهایشان دقت کردم متوجه موضوعی شدم، صحبت درمورد دین مسیح در برابر دعوت رسول خدا به اسلام بود.🧐
مردم نجران میگفتند: عیسی خداست و گروهی او را پسر خدا میدانستند و دسته سوم، قائل به سه خدا بودند؛ پدر، پسر، روح القدس!
ناگهان بحث بالا گرفت و کار به جدل کشید.♨️
پیامبر اکرم با دلایل علمی و قاطع گفته های باطل آنان را رد میکرد و به سؤالات آنها پاسخ می دادند.😌 اما مسیحیان هم چنان حق را انکار میکردند.🤨
و در آن هنگام فرشته ای در جوار پیامبر آیه ای را نازل کرد :🍃
🌱«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت میکنیم، شما زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم»*🌱
❇️ اینچنین مسیحیان نجران به مباهله دعوت شدند..
📽 ناگهان چند روز از جلوی چشمانم گذشت و خود را در میعادگاه مباهله دیدم. پیامبر هنوز نرسیده بود. به سمت جماعت مسیحی پیش رفتم.
💢ولوله بود.
می گفتند اگر پیامبر با خانواده و فرزندانش بیاید معلوم میشود که به گفتهی خود یقین دارد که عزیزترین افرادش را آورده است.😧
📌
#قسمت_اول 🌱
___________________
↪️
https://eitaa.com/joinchat/566296620Cb6b44ca14e