مادر شوهرم به بهانه های مختلف راضی به ازدواج من و همسرم نمیشد تا اینکه رضایت داد
بخاطر شیفت شب همسرم شبا پیش مادر شوهرم که تنها بود میخابیدم
یه شب مادرشوهرم مشکوک بود ولی منم حالم خب نبود رفتم خابیدم ...
بعد چند وقت عروسی گرفتیم درست شب عروسی از حال رفتم بردنم بیمارستان...
دکترا گفتن باردارم دنیا دور سرم چرخید آخه چطور ممکنه... برای انتقام از ...😱
ادامه داستان کانال معشوقه سرد👇
https://eitaa.com/joinchat/3913286125C20878409ab