هدایت شده از گسترده مارال
انتقـــــــــــــام🚫 حامد دیگه علنا جلوی من با تلفن با کسی که به قول خودش دوستش داشت تلفنی حرف میزد. یک روز با همون خانم اومد خونه ، به من گفت ببین ایشون دیگه خانم منه ، تو هم میتونی جمع کنی بری خونه بابات تا کارای طلاق بکنیم .خدای من انتخاب اون یک زن بدحجاب بود.اون خانم بادی به غبغبه انداخت و رو به من گفت :نمیخوای گورتو گم کنی بری؟ دیگه چه جوری باید بهت حالی کنه که تو رو نمیخواد؟سکوت کردم ،سعی کردم اشک نریزم ، گفتم حامد بزار بمونم نمیتونم برگردم ، میترسم پدر و مادرم از غصه من دق کنن، دست برد به سمت یقه لباسم و منو کشون کشون برد دم در و انداخت بیرون، کیف و چادرم رو هم پرت کرد و در و بست که یکدفعه.... https://eitaa.com/joinchat/1197342737C8ea23ce14e