7️⃣1️⃣⬅️جوان عدالت خواه در کربلا
• اگر ما بخواهیم در کربلا، یک
#جوان عدالتخواه معرفی کنیم بیشک علی اکبر اباعبدالله هست. هر موقع حسین )ع(، علی اکبر )ع( را میدید خوشحال میشد، لبخند میزد، مثل پیغمبر اکرم که هر موقع فاطمۀ زهرا )س( را میدید لبخند میزد، علی همه چیز حسین )ع( است، اینقدر خوشحال، آرام میشود. درست است؟ در مسیر به سمت کربلا میآمدند تا بابا گفت
» إنّا للَّه و إنّا إلیه راجِعون ، از بین آن همه بنی هاشم چه کسی آمد گفت چی شده عزیزم؟ علی اکبر! چی شده بابا؟ بابا نبینمت
لا أراك اللَّه سوءا « . ناراحت باشی بابا نبینم ناراحت باشی!
وای دورت بگردم علی با این اخلاق قشنگت که کشتی بابا را!
• آنوقت بابا فرمود که علی جانم شنیدم هاتفی ندا میدهد این کاروان مرگ به دنبالش است، علی نظر تو چیست عزیزم؟ علیاکبر )ع( یکدفعهای از بابا فکر کنم غافل شد،
رفت توی ارتباط خودش با خدا، جوابی را داد، سؤالی را کرد علی اکبر )ع( که این اتفاق بین رسول الله الاعظم )س( و أمیرالمؤمنین علی )ع( افتاده بود؛ یک بار که خبری از رفتن علی رسول خدا )ص( به علی)ع( داد علی)ع( تا فهمید بحث رفتن خودش را گفت یا رسولالله)ص( من آن لحظهای که میخواهم بمیرم بر حق هستم]در سلامت دینم هستم[ یا نه؟
بلافاصله این را سؤال کرد، رسول خدا)ص( فرمود بله علی جانم، علی)ع( لبخند زد فرمود پس دیگر اینجا محل مژده است!
• تا حسین)ع( صدا زد علی جانم مرگ پیش تو چگونه است؟ یکدفعهای علی اکبر)ع( صدا زد بابا آنوقتی که بمی رم بر حق هستم یا نه؟ ببین حسین)ع( چقدر یاد بابایش علی)ع( افتاده آنجا، توروخدا، چهره که چهرۀ رسول خدا، راه رفتن راه رفتن مادرش فاطمه، حرفهای بابایش علی را هم که میزند، همه چیز حسین)ع(! لبخندی زد گفت
اشکالی ندارد! در حالی که علی مست ملاقات خدا بود و غرق لذت وصال با ربالعالمین، این حسین)ع( بود که ناظر علی بود، علی داشت دل حسین)ع( را میبرد.
• در مقاتل نوشتند وقتی حسین)ع( برگشت به خیمه از میدانی که میدان علی اکبر بود، این دومین باری بود که در چهرۀ حسین)ع( هرکسی نگاه میکرد میدید دارد حسین)ع( جان میدهد، هنوز بچه ها مثل اینکه دقیق خبر ندارند چی شده، سکینه تا بابا را دید میدانید چی داد زد؟ گفت داداش علی کو بیاید بابا را خوشحال کند؟ داداش علی دیگر نمیآید...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
========================
https://eitaa.com/fatemi5/1510