جهاد با نفس (۲)
منبر یک دقیقه ای🕙
[ نکاتی برگزیده و کوتاه تقدیم می شود تا به سلیقه سخنران به مقدار یک دقیقه انتخاب و ارائه شود]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
مقدمه
🔷
در کتابی که آیت الله بهجت معرفی فرموده اند دومین حدیث عبارت است از این حدیث؛
امام صادق (ع)فرمود:
اِحمِلْ نفسَكَ لنفسِكَ، فإن لَم تَفعَلْ لَم يَحمِلْكَ غَيرُكَ .(۱)
خودت، بار خودت را به دوش كش و اگر چنين نكنى ، كسى ديگر بار تو را به دوش نكشد.
➖علی (ع):« الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ ،فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ » : « فرصت ها مانند ابر می گذرد پس فرصتهاى كار خوب را غنيمت شمريد».(۲)
➖ پیامبر (ص)فرمود : یا اباذر اِغتنم خمسا قبل الخمسِ شبابک قبل هَرَمِکَ و صحَّتِکَ قبلَ سُقْمِکَ و غناک قبل فقرِک و فراغَکَ قبل شُغْلِکَ و حَیواتَک قبل مَوْتِکَ.
ای اباذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت بشمار: جوانی ات را قبل از پیری؛ سلامتت را قبل از بیماری؛تمکنت را قبل از تهی دستی؛فراغتت را قبل از گرفتاری؛زندگانی ات را قبل از مرگ.(۳)
➖لحظات ویژه ای در عمر آدمی هستند که در زمان های خاص و ارزشمندی از زندگی به وجود می آیند و باید به طور مضاعف به آنها توجه کرد. انسان باید از این وقت ها در جهت پیشرفت خود و جامعه گام بردارد. اوقات شیرین و خوش چون سحر، هنگام دعا و نزدیکی به خداوند، ایام ماه مبارک رمضان و شب های قدر، ایام حج و نظیر اینها اوقاتی هستند که باید به عنوان لحظه های ویژه در زندگی به آن نگریست و از آن بهره های عالی گرفت.
➖ گاهی احتیاج یک انسان به من فرصتی برای ماست و باید در جهت برآورده کردن نیاز او تلاش کنیم .
💠
داستان
یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام(ص) به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا(ص) تمام خرماها را به بینوایان داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود:« سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرماست که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم»(۴)
💠
داستان
علاّمه محمدتقی جعفری در مورد استادش، عارف بزرگ شیخ مرتضی طالقانی، می گوید: «در حوزه نجف حدود یک سال و نیم از محضر وی استفاده کردم. دو روز به مسافرت ابدی اش مانده بود. مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟
عرض کردم: آمده ام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو. چون دو روز به ماه محرم مانده بود، عرض کردم: آقا! هنوز دو روز به محرم مانده است. فرمود: آقاجان به شما می گویم درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» این جمله را به پایان رساند و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد.
در این هنگام متوجّه شدم شیخ از سفر ابدی خویش خبر می دهد. و این در حالی بود که هیچ گونه نشانی از کسالت و ناخوشی نداشت.
عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
فردای آن روز در مدرسه صدر اصفهانی بودم. خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.»
🔸
شعر
هر دم از عمر میرود نفسی
چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت
عمر ، برف است و آفتاب تموز
اندکی مانده ، خواجه غره هنوز
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد زپس تو پیش فرست
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱. وسائل الشيعة ج۱۱، ص۱۲۲.
۲. نهج البلاغة، الحكمة۲۱.
۳.مكارم الأخلاق، ج۲، ص۳۹۳
۴.نمونه معارف اسلامی، ص۴۱۹.
#قرآن
#ماه_نور
#محتوا جهت ماه مبارک در لینک زیر👇
https://eitaa.com/fatemi222/7980