ختم یکی از آشناهامون بودیم
یه نفر خیلی گریه میکرد رفتم پیشش گفتم:
ناراحت نباش نیم ساعت دیگه همه یادشون میره و دغدغشون این میشه که نوشابه زرد بهشون میرسه یا مشکی.
گفت من دارم برای این گریه میکنم که قرار نیست نهار بدن داداش😞
کل جمع زدیم زیر گریه😭🤣
😊
@fatemi24