در خصوص امام حسن مجتبی (ع) توضیح بفرمایید.
در خصوص امام حسن مجتبی (ع) که معروف به کریم اهل بیت است و نخستین مولود فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) است باید بگوییم: وقتی این بچه بدنیا آمد، چقدر این دو بزرگوار و پیامبر را خوشحال کرد. عمر پربرکت ایشان چهل و هشت سال بوده است. مظلومیت ایشان هم در تاریخ معروف است. اگر بخواهیم کسی را بشناسیم در این سه رابطه تفحص می کنیم. یکی رابطه با خدا، یکی رابطه با مردم، رابطه با دشمن. زندگی هرکسی یک بُعد معنوی و الهی دارد که در رابطه با خدا، باید دید با خدا چطور است. و یک بُعد مردمی دارد که باید دید ارتباطش با مردم و همسر چطور است. یک بُعد سیاسی و شجاعت و شخصیتی که باید در رابطه با دشمن دید. چرا من این سه تا را عرض کردم ؟ چون بعضی ها در یکی از این سه بُعد قوی هستند. یکی در بُعد عبادی خیلی قوی است ولی بد خلق است. در بُعد مردم داری ضعیف هستند. بعضی ها در دو بُعد قوی هستند ولی در بُعد سیاسی می گویند: ربطی به ما ندارد. فردی کامل است که در هر سه بعد قوی باشد. همان آقایی که شب در نخلستان از خوف خدا بیحال میشود، همان آقای هم سر از بدن عمربن عبدود جدا میکند. ما حالا اگر خیلی آدم متدین و نماز شب خوان هم که باشیم، اینکار از ما برنمی آید. می گوییم: دشمن کشتن و سر بریدن. این هم یک عبادت است که در میدان جنگ شجاعت میخواهد. امام در رابطه با خدا به تمام معنا فانی در خدا بود. تا یاد قیامت می شد، اشک می ریخت. تا یاد حشر و نشر میشد، اشک می ریخت. هر شب جمعه سوره کهف را می خواند. سوره کهف خیلی سفارش شده است. امام هر شب سوره کهف را می خواند و گریه میکرد. وقتی نماز میخواند، حال عجیبی داشت. بند بند بدن می لرزید. وقتی وضوع می گرفت حال خوشی داست. جلوی مسجد می آمد و اشک میریخت. می گفتند: چرا اشک میریزید ؟ می فرمود: میخواهم بروم با خدا صحبت کنم. این حال معنوی امام بود. این به ما درس می دهد که در عبادات و تعبدهایمان دقت کنیم. امام حسن امام (ع) معصوم است. شخصیتی است که جایگاهش معلوم است ولی در هنگام جان دادن گریه میکند و امام حسین (ع) پرسیده چرا گریه میکنی ؟ فرمودند: برای دو چیز گریه می کنم. یکی ترس از قیامت و دیگری جدا شدن از برادران. این امام معصوم برای ترس از قیامت اشک می ریزد. قیامت را جدی بگیرید. بعضی ها می گویند: یک یا علی بگو و جلو برو. خود علی با عبادت به این مقام رسیده است. اینها با بندگی به خدا به اینجا رسیده اند و چطور می شود من با یک علی گفتن، عبادت علی را اانجام نداد و با یک یا حسین گفنن و عبادت حسین را انجام ندادن به آن مراتب برسیم. بُعد بَعدی در ارتباط با مردم، طرف پیش امام آمده و گفته دیه به گردنم آمده و آقا کل دیه را پرداخت کرده است. طرف گفته فقر به من حمله کرده است. این قدر به او داد که بی نیاز شد. مثل ما نبود که به فقیر به اندازه یک گونی برنج میدهیم و این چند روز دیگر تمام میشود. فکری برای معیشت فرزند و همسر طرف می کرد. انسان باید در انفاق استمرار داشته باشد. اینقدر اعطا می کرد که طرف بی نیاز می شد. به لباس و نوع پوشش توجه می کرد. با مردم با اخلاق رفتار می کرد. یک روز امام از خانه بیرون آمد. لباس زیبایی هم پوشیده بود وامام حسن خودش هم زیبا بود و یوسف آل رسول است. آدم کج سلیقه ای گفت: من در شما تکبر می بینم. امام گفت: اینکه تو می بینی عزت است نه تکبر. مومن باید عزیز باشد. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. بعضی خانم ها گله میکنند که شوهر ما وضع مالی اش خوب است. ولی به خودش نمی رسد. یک مهمانی میرویم خجالت می کشیم. با لباس های کثیف و موهای ژولیده. پیامبر هر وقت از خانه بیرون می آمد، خودش را نگاه میکرد، محاسن خود را تنظیم می کرد. مومن باید اُبهت داشته باشد. در رابطه با برخورد با دشمن امام مظلوم واقع شده است. امام خیلی شجاع بود. در جنگ جمل چنان شجاعانه به قلب دشمن می زد که اصحاب تعجب کرده بودند. اگر امام صلح کرده، اول جنگ کرده است. ولی چون جنگ به فرجام نرسیده و در جنگ خیانت شده، مجبور شده صلح کند. هم امام حسن (ع) جنگ داشت و هم امام حسین (ع) و هم امام حسن (ع) صلح داشت و هم امام حسین (ع). منتها امام حسن (ع) اول جنگید و بعد صلح کرد و امام حسین (ع) اول صلح کرد و بعد جنگید. خوب امام حسین هم ده سال با معاویه در صلح بوده است. بعد با یزید وارد جنگ شد. امام حسن (ع) هم اول به مدائن لشکر کشید و نبرد را آغاز کرد، منتهی عزیزترین فرماندهانش حتی عبیدالله بن عباس به او خیانت کردند. و مجبور شد به این صلح تن در بدهد. شجاعت امام و مردم داری امام و بعد عبادت، اگر در این سه بعد بیشتر بدانیم با امام بیشتر آشنا می شویم.