📝 عباس در تمام عمرش اذیت می شد،خودش را کنترل می کرد با تمام عشق ومحبت در مقابل اباعبدالله الحسین و فرزندان اباعبدالله الحسین،با حیا عمل می کرد،چشمانش را می انداخت پایین،اینقدر با ادب عمل کرد،اینقدر عزیز شده بود،اینقدر دل بچه های حسین را برد تا کار به کربلا کشید،عباس ؟من دو جمله با ابوالفضل عباس صحبت بکنم،نمی شود اینقدر بچه های حسین را تحویل نگیری؟نمی شود آنقدر با آن قد رشیدت،با آن چهره زیبایت به روی بچه های حسین لبخند نزنی؟چکار می کنند این بچه ها اگر یک روزی خبر مرگ تورا بخواهد حسین برای این بچه ها بیاورد،این ها چه طاقتی می آوردند؟چجور تحمل بکنند بچه های ابا عبدالله الحسین ؟
در مقاتل نوشته،آقا عبدالله الحسین وقتی بدن عباس را آورد یا بدن را گذاشت خودش آمد،هردو جورش در مقاتل است،آمد اول سراغ خیمه عباس را گرفت،بعد رفت سراغ زینب کبری،نشست در محفل زینب،اول روضه خان عباس زینب بود،اول مجلس عزای عباس،زینب وحسین در آن شرکت کردند،زینب ناله می زد حسین جوابش را می داد،دیگر حسین صدا نزد زینبم آرام بگیر،هر چه زینب می زد،صدا می زد وای عباسم،حسین پاسخش را می داد.
می خواهم یک سوال کنم،آنجا بچه های حسین کجا بودند بیاییند دور زینب و حسین را بگیرند در ناله مشارکت بکنند؟بچه ها رفته بودند گوشه خیمه کز کرده بودند،سر به ستون خیمه گذاشته بودند یا زمین، خجالت می کشیدند بیایند جلوی بابا،بابا ما شرمنده ایم گفتیم آب،ما دیگر نمی گوییم آب می خواهیم،بگو عمو برگردد...
استاد پناهیان