پدر شهید علی سنکیس یکی از سه شهید بحرین که توسط آل خلیفه اعدام شدند، گفت ماموران با وی تماس گرفته و گفته‌اند می‌توانند امروز برای آخرین بار فرزند خود را پیش از اجرای حکم اعدام ملاقات کنند. خانواده شهید: ما را که نزد او بردند، دست و پایش بسته بود و همه ماموران از پنجره مراقب بودند، در این هنگام مادرش مقابل او نشست و اینجا بود که بغض علی ترکید و گریه کرد. مادر: چرا گریه می‌کنی؟ علی: به خاطر شما مادر: به خاطر ما گریه نکن که شهادت توفیقی است که نصیب هرکس نمی‌شود و تو برای این راه انتخاب شده‌ای و این افتخار بزرگی است و زندان هم تو را از گناهانت پاک کرده و اکنون شهادت مقام تو را بلند می‌کند. بعد هم تو که در عمر کوتاه خود بسیار اهل نماز و روزه بودی. علی: بله، امشب را هم می‌خواهم تا صبح نماز بخوانم. مادر: امروز آخرین فرصت تو است، پس قلب خود را پاک کن و رو به سوی خدا کن. علی از مادرش خواست از مردم منطقه برای او حلالیت بخواهد. مادر علی دست به سر و سینه و پشت و تمام بدن او کشید و برای او دعا خواند، اما پدر او همچنان ساکت و آرام کنارش نشسته بود و نمی توانست چیزی بگوید. پس از آن وقت بیرون رفتن از زندان فرا رسید و پدر و خواهر علی با او وداع کردند و مادرش هنگام خداحافظی در گوش او زمزمه کرد: این آخرین دیدار است. هنگام بیرون رفتن از زندان دوباره همه را بازرسی بدنی کردند... صبح یکشنبه بود که پدر علی با مادر تماس گرفت و در حالی که صدای او را نمی‌شناخت گفت فضیله کجا است؟ مادر علی گفت من فضیله هستم مرا نمی‌شناسی؟ پدر گفت حکم اجرا شد... https://eitaa.com/fatemiioon135