خاطرات جبهه🌷❤️
داشتم تو جبهه مصاحبه میگرفتم کنارم ایستاده بود که یهو خمپاره اومد و بوممممم ...
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربینو برداشتم رفتم سراغش...
بهش گفتم: تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو...
در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه میکرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت میفرستید جبهه خواهشا پوستشو نکنید!
بهش گفتم: بابا این چه جملهایه؟ قراره از تلویزیون پخش بشهها... یه جمله بهتر بگو برادر...
با همون لهجه اصفهانیش گفت: اخوی آخه نمیدونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!😂😂
@fatemiioon135