آف‌تاب رو به غروب بود. کف آن ورزش‌گاه در آن محله‌ی پرت سازمان‌دهی می‌شدیم تا شب، شهرآشوب‌های جنبش فواحش را کف خیابان‌های شهر بشکنیم. امیرحسین می‌گفت: هشت سال است که پای‌گاه بسیج نمی‌آیم. دل‌خور بود.‌ روز واقعه اما با شل‌وار کردی خودش را به دل معرکه و پیشانی کار رسانده بود...